غمت پشتِ پنجرهـ نشستهـ است ،باران میبارد..!با صدایِ بلند کتاب میخوانم ،دو فنجان قهوهـ سرد میشود !کتاب را میبندم ؛میگویی:ادامهـ نمیدهی؟!سرم را بلند میکنم ،نیستی...