پارت اول داستان فقط منو تو

پسر داستان
-این حرف آخرمه می فهمی؟
با صدای داد بابا منم مثل خودش میگم:
-پس بچرخ تا بچرخیم آقای صالحی
بعدم از خونه زدم بیرون و سوار پرادوی مشکیم شدم..نفس عمیقی می کشم تا آروم بشم اما از اونجا که آروم بودن
توی ذاتم نیس محکم روی فرمون کوبیدم و پامو روی گاز گذاشتم..بعد از اینکه به سوئیتم رسیدم در ماشینو قفل
کردم و رفتم باال..دوباره غرولند های این همسایه بیکار مزاحم شروع شد:
-یه جوری توی فرعی الیی می کشه انگار سر آورده
سعی کردم دهن به دهن این یکی نشم وگرنه احتماال پایین آوردن فکش حتمی بود..وارد سوئیت که شدم از هرسم
خودمو روی کاناپه پرت کردم و یه سیگار از توی جیبم در آوردم و گذاشتم گوشه ی لبم..
فکر می کردم محاله بابا پافشاری کنه..تازه با خودم می گفتم اگه هم خیلی مصر بود من زیر بار نمیرم..اما با حرف
امروزش هر چی راه جلوم بود بسته بود..یه کلوم توی روم گفت:
-اگه این کارو نکنی از ارث محرومی
آخه بگو آدم حسابی یه کارگر بگیر برای اون فکستنی..چکار من داری؟اما از اونجا که بابا کال آدمیه که رو حرفش
می مونه این منم که این بار باید کوتاه بیام تا االن هم مامان بابا رو توی این شرایط راضی می کرد که امروز اونم به
صراحت گفت که کار کردن توی اون بوتیک به نفعمه و این بار نمیتونم از طریق اون کاری پیش ببرم..مبایلم زنگ
خورد..نگاهی به صفحه اش انداختم و با دیدن تصویر آیالر لبخندی صورتمو پوشوند..
-سالم خواهر گلم
با صدای بچگونه و پر از بغضش گفت:
-سالم داداشی..بیا خونه
-چیزی شده خوشگلم؟
-میام عزیزم یه ساعت دیگه میام قول میدم برات شکالت هم بخرم￾نه دلم برات تنگ شده..
یه دفعه ای صداش تغییر کرد و با شادی گفت:
-مرسی داداشی بوووس
با خنده گفتم:
-خدافظ￾خدافظ کوچولوی لوس
آیالر خواهرم بود که هفت سالش بود..دیوونه وار دوسش داشتم..با این فکر از جام بلند شدم و برای خرید یه
عروسک خوشگل،خونه رو به مقصد پاساژ مورد عالقم ترک ک
دیدگاه ها (۰)

میخوام توی چند پارت جمع کنم این داستانو کسل کننده شده

پارت۳۵

پارت۳۳

پارت ۳۲

کپشن رو کامل بخوانید!!

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط