عاشقی دردسری بود نمیدانستیم

عاشقی دردسری بود نمیدانستیم
حاصلش خون جگری بود نمیدانستیم

پرگرفتیم ولی باز به دام افتادیم...
شرط ، بی بال و پری بود نمیدانستیم

آسمان از تو خبر داشت ولی ما از تو...
سهممان بی خبری بود نمیدانستیم

آب و جاروی در خانه ما شاهد بود
از تو بر ما گذری بود نمیدانستیم

اینهمه چشم به راهی نگرانم کرده
عاشقی دردسری بود نمیدانستیم
دیدگاه ها (۱)

کودکی را دیدم در مکانی کوچکز پدر دور شدهبی گمان گم شده بود,,...

روز اول چون خدا خشت جهان را می سرشتملک جنت را به زیر پای ماد...

...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط