چو موی تو تداعی می کند گلهای قالی را
چو مویِ تو تداعی می کند گلهایِ قالی را
گلاب آگینه کرده دیده ات جامِ سفالی را
برایِ شوقِ دیدارت زدم فال و ندانستم
که یادت برملا سازد قرارِ احتمالی را
نشانی از تو می آید ز کویِ خانه یِ نوروز
تو با اندامِ موزونت بهاری ؛ این حوالی را . . .
ترنم هایِ گیسویِ تو ای بانویِ آذر فام
به سویت می کشد هردم غروبِ سبزِ شالی را
سلامم را تو پاسخ داده ایی جانا که می دانم
کسی قابل نمی داند سلامِ خشک و خالی را
اگر چه شورِ وصلِ تو برایِ من میسر نیست
مرا بس باشد هر لحظه وفایِ خوش خیالی را
مجید_محبعلی
گلاب آگینه کرده دیده ات جامِ سفالی را
برایِ شوقِ دیدارت زدم فال و ندانستم
که یادت برملا سازد قرارِ احتمالی را
نشانی از تو می آید ز کویِ خانه یِ نوروز
تو با اندامِ موزونت بهاری ؛ این حوالی را . . .
ترنم هایِ گیسویِ تو ای بانویِ آذر فام
به سویت می کشد هردم غروبِ سبزِ شالی را
سلامم را تو پاسخ داده ایی جانا که می دانم
کسی قابل نمی داند سلامِ خشک و خالی را
اگر چه شورِ وصلِ تو برایِ من میسر نیست
مرا بس باشد هر لحظه وفایِ خوش خیالی را
مجید_محبعلی
- ۴۲۰
- ۱۷ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط