گل آرزوهایش را از میان هزاران گل چید و بوسید و به روی چشم

گل آرزوهایش را از میان هزاران گل چید و بوسید و به روی چشمانش گذاشت؛
نمی دانست خودش آرزویی بوده است که حالا به روی چشم ها جا دارد...
دیدگاه ها (۳)

از حال من بخواهی بدانی،ایستاده ام در میانه ی خودم و دستان و ...

تو در فنجان چایم غوطه میخوریلابه لای جزوه های کلاس عکاسی ام ...

این ابرهارا من در قاب پنجره نگذاشته امکه بردارماگر آفتاب نمی...

چرا نمیری دنبال آرزوهات؟منتظر چیزی هستی؟ترس از شکست؟ترس از م...

⏤͟͟͞͞▣ Between ashes and light ⏤͟͟͞͞▣part ۱۳بود.چشمانش سرخ...

عشق اغیشته به خون )پارت ۱۰۶برخورد بدی در سرش گشت و بدون توجه...

عشق اغیشته به خون )پارت ۱۹۵مین جی گنگ گفت : اینو ولش کن .. ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط