درخواستی شوگا
درخواستی شوگا
ا.ت:
چشمام رو باز کردم و متوجه شدم که در جای نرمی خوابیدم و بوی ملایم و آرام بخشی به دماغم رسید از روی تخت بلند شدم و نشستم و کل اتاق رو برنداز کردم کل اتاق با وسایل چوبی و نور گرم تزیین شده بود.
که در اتاق به صدا در میاد و پسر جذابی در رو باز میکنه و با صدای آرامبخشی میگه
شوگا: بلاخره به هوش اومدی ، تو تو خیابون بیهوش بودی بارون شدیدی میبارید من اوردمت خونم
ا.ت: ممنونم....... واقعا ممنونم .. من ....من فوبیای رعد و برق دارم
شوگا: نگران نباش الان دیگه بارون بند اومده (لبخند)
شوگا فنجان قهوه ای که در دست داشت رو به ا.ت میده اون دو باهم گرم صحبت شدن ا.ت از زندگی سختش میگفت ، از اینگه خانواده ای ندارم و دنبال کاره میگفت شوگا با دقت به حرف ا.ت گوش میداد و بعد از پایان حرف ا.ت گفت
شوگا :بابت از دست دادن پدر و مادرتون متاسفم .... من یه استودیو ی موسیقی دارم و به دستیار نیاز دارم و اگه بخوای میتونی پیش من کار کنی
ا.ت با تعجب به شوگا نگاه میکنه و میگه
ا.ت:من....من هیچی از موسیقی نمیدونم
شوگا : اشکالی نداره بهت یاد میدم که اینکه آدم سخت کوشی باشی و بخوای یاد بگیری
ا.ت که از خوشحالی نمیدونست چی بگه قبول کرد این شروع یک رابطه ای بود که بیشتر از دوستی بود
(متاسفانه اسمات نداره)
............ پایان...............
ا.ت:
چشمام رو باز کردم و متوجه شدم که در جای نرمی خوابیدم و بوی ملایم و آرام بخشی به دماغم رسید از روی تخت بلند شدم و نشستم و کل اتاق رو برنداز کردم کل اتاق با وسایل چوبی و نور گرم تزیین شده بود.
که در اتاق به صدا در میاد و پسر جذابی در رو باز میکنه و با صدای آرامبخشی میگه
شوگا: بلاخره به هوش اومدی ، تو تو خیابون بیهوش بودی بارون شدیدی میبارید من اوردمت خونم
ا.ت: ممنونم....... واقعا ممنونم .. من ....من فوبیای رعد و برق دارم
شوگا: نگران نباش الان دیگه بارون بند اومده (لبخند)
شوگا فنجان قهوه ای که در دست داشت رو به ا.ت میده اون دو باهم گرم صحبت شدن ا.ت از زندگی سختش میگفت ، از اینگه خانواده ای ندارم و دنبال کاره میگفت شوگا با دقت به حرف ا.ت گوش میداد و بعد از پایان حرف ا.ت گفت
شوگا :بابت از دست دادن پدر و مادرتون متاسفم .... من یه استودیو ی موسیقی دارم و به دستیار نیاز دارم و اگه بخوای میتونی پیش من کار کنی
ا.ت با تعجب به شوگا نگاه میکنه و میگه
ا.ت:من....من هیچی از موسیقی نمیدونم
شوگا : اشکالی نداره بهت یاد میدم که اینکه آدم سخت کوشی باشی و بخوای یاد بگیری
ا.ت که از خوشحالی نمیدونست چی بگه قبول کرد این شروع یک رابطه ای بود که بیشتر از دوستی بود
(متاسفانه اسمات نداره)
............ پایان...............
- ۵.۹k
- ۰۲ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط