آن پرنده

من
به شادمانیِ شگرفِ اندوهِ عشق دچارم
و تمام نیمه‌شب‌هایی
که با دقّ‌البابِ تو در سینه‌ام بیدار می‌شوم
می‌گویم: «به تو مدیونم ای قلب دیوانه!
که چهل سال آرامشِ بیهوده را دوام آوردی
تا به جای خوبِ قصه رسیدی»

می‌نویسم «دوستت دارم»
یک ‌ثانیه بعد
جمله‌ام «آنجا»ست
و این شادمانیِ مختصر آیا
چیزی از اندوهِ «اینجا» بودنِ آن #پرنده کم می‌‌کند؟
که در خانۀ تاریک، بر زمین افتاده
و صدای کوبیدنِ چیزی به شیشه را
پرندۀ آن بیرون شنیده است

می‌نویسم «دوستت دارم» و لبخند می‌زنم
به‌خاطر کلمات خوشبختم
که از شیشۀ ضخیمِ شب گذشته‌اند
و آنجا
برای بهتر دیدن‌شان در تاریکی
دنبالِ عینکت می‌گردی.

#لیلا_کردبچه
#میان_جیوه_و_اندوه
دیدگاه ها (۶)

شیفت شب

جان است اینکه جسم مرا ترک می‌کند

مخاطب...

خوب بودن

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط