باز هم شب شد و دل روز شکست

باز هم شب شد و دل روز شکست
تاریکی امد در نهانم پنهان شد
خنده ام را غم و اشکم را شادی خواند
اما ان هجوم بی سرانجام شب
با سنگدلی چون موجی سهمگین
درون من و ما را بر هم میزند
چه سخت دلمان میلرزد
چاره یمان هم که گم شد
غیر از گریه و خنده های پنهان
انچنان در خود فرو میروم
منجمد چون خواب زمستان
یا فرتوری از مونالیزای زمان
هراسناک بخود نهیب میزنم
که ما هم روزگاری داشتیم
... ف.ش.خ....
@fuoad 🍃 💜 🌸 🍃
دیدگاه ها (۱۷)

هـر ﻭﻋـﺪﻩ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﻧـﺪ ﺑﻪ ﻣـﺎ ﺑـﺎﺩ ﻫـ.ﻮﺍ ﺑــﻮﺩﻫــﺮ ﻧـﮑـﺘﻪ ﮐﻪ ﮔـ...

ای دوست بیا که گل بدستت بدهـــــمجان را به حضور چشم مستت بده...

هیچ نقطه از دنـــــــیا زیـــــــبا و آرامـــ...

سلام.دوستان.سروران.همراه🙋 تابرطرف نشدن مشگلات از جمله سفید ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط