عشق رمانتیک من
عشق رمانتیک من
❤😎پارت ۴۲
ویو هانیل
حرفای هوانگ تموم شد و اومد پایین همه مشغول حرف زدن بودن که جونکوک و تهیونگ اومدند سمت هوانگ و
جونکوک: به به اینجا چی کار میکنی؟
تهیونگ اومد کنارم و دستمو گرفت و فشار داد نگاش کردم ولی توجه ای نکرد که همون مردی که وسط ارائه پیشنهاد همکاری داده بود اومد و گفت
مرد: بانو برای پیشنهاد کار میتونم وقتتون رو بگیرم؟
هانیل: آآ حتما بفرمایید از این طرف
دستمو کشیدم از دستش و مشغول صحبت شدم ۱۰ مین گذشته بود معلوم بود خیلی هوله یارو هرگز با همچین آدمی همکاری نمیکنم
هانیل: در اسرع وقت بهتون خبر میدم آقا
اومدم برم که دستمو گرفت و بوسید
مرد: چقدر عالی میشه که زودتر جوابتونو بشنوم
لبخند فیکی زدم و خواستم دستمو بکشم ولی سفت گرفته بود که یدفعه دست دیگه ای جداش کرد
تهیونگ: چی کار میکنی مرتیکه
هانیل: آروم باش تهیونگ
ویو ته
دیگه خیلی باهاش راه اومده بودم ولی تحمل ندارم ببینم مرد دیگه ای بهش دست میزنه
مرد: همچین مردی لیاقت شما را نداره باید خودتونو بسپارید دست آدم درستش
اومدم بزنمش که هانیل بغلم کرد
هانیل: ته ته آروم باش
ذهن هانیل: (تهیونگ به حرفام گوش نمیکرد که مجبور شدم با لحن بچگونه ازش بخوام معمولا رو هینا تاثیر داره که بالاخره ولش کرد)
ویو جونکوک
هوانگ: چقدر عالی که شما را اینجا ملاقات کردم جئون جونکوک
جونکوک: حرفو نپیچون برو سر اصل مطلب چرا اینجایی
هوانگ: من فقط این عمارت را با این طراحی بی نظیر از هانیل خریدم چه عیبی داره
جونکوک: اسم برادر زن منو به زبون کثیفت نیار
هوانگ: این یه تهدید بود؟
جونکوک: نه هشدار
هوانگ: اوو ترسیدم راستی دوست دخترت کجاست این دور و اطراف ندیدمش (نیشخند)
ذهن جونکوک: (اصلا حواسم به هینا نبود)
جونکوک: لعنتی
رفتم طرف تهیونگ و هانیل
هانیل: چی شد؟
جونکوک: میدونی هینا کجاست؟
هانیل: گفت میرم سرویس
که یهو اصلا نفهمیدم چه شکلی ولی با تمام قوا دویدیم سمت سرویس که وقتی درو باز کردم دیدم کیفش رو زمینه برداشتم و اومدم بیرون
جونکوک: چیزی پیدا کردی؟
هانیل: فقط کیفش بود
تهیونگ: بهتر نیست بریم اول عمارت
هانیل: بریم و رفتم پیش دستیارم زودتر مراسمو فیصله بده
دستیار: چشم خانوم
و بعد نشستیم تو ماشین جونکوک پشت فرمون و تهیونگ هم کنارش منم عقب که یه پیامک اومد برام....
❤😎پارت ۴۲
ویو هانیل
حرفای هوانگ تموم شد و اومد پایین همه مشغول حرف زدن بودن که جونکوک و تهیونگ اومدند سمت هوانگ و
جونکوک: به به اینجا چی کار میکنی؟
تهیونگ اومد کنارم و دستمو گرفت و فشار داد نگاش کردم ولی توجه ای نکرد که همون مردی که وسط ارائه پیشنهاد همکاری داده بود اومد و گفت
مرد: بانو برای پیشنهاد کار میتونم وقتتون رو بگیرم؟
هانیل: آآ حتما بفرمایید از این طرف
دستمو کشیدم از دستش و مشغول صحبت شدم ۱۰ مین گذشته بود معلوم بود خیلی هوله یارو هرگز با همچین آدمی همکاری نمیکنم
هانیل: در اسرع وقت بهتون خبر میدم آقا
اومدم برم که دستمو گرفت و بوسید
مرد: چقدر عالی میشه که زودتر جوابتونو بشنوم
لبخند فیکی زدم و خواستم دستمو بکشم ولی سفت گرفته بود که یدفعه دست دیگه ای جداش کرد
تهیونگ: چی کار میکنی مرتیکه
هانیل: آروم باش تهیونگ
ویو ته
دیگه خیلی باهاش راه اومده بودم ولی تحمل ندارم ببینم مرد دیگه ای بهش دست میزنه
مرد: همچین مردی لیاقت شما را نداره باید خودتونو بسپارید دست آدم درستش
اومدم بزنمش که هانیل بغلم کرد
هانیل: ته ته آروم باش
ذهن هانیل: (تهیونگ به حرفام گوش نمیکرد که مجبور شدم با لحن بچگونه ازش بخوام معمولا رو هینا تاثیر داره که بالاخره ولش کرد)
ویو جونکوک
هوانگ: چقدر عالی که شما را اینجا ملاقات کردم جئون جونکوک
جونکوک: حرفو نپیچون برو سر اصل مطلب چرا اینجایی
هوانگ: من فقط این عمارت را با این طراحی بی نظیر از هانیل خریدم چه عیبی داره
جونکوک: اسم برادر زن منو به زبون کثیفت نیار
هوانگ: این یه تهدید بود؟
جونکوک: نه هشدار
هوانگ: اوو ترسیدم راستی دوست دخترت کجاست این دور و اطراف ندیدمش (نیشخند)
ذهن جونکوک: (اصلا حواسم به هینا نبود)
جونکوک: لعنتی
رفتم طرف تهیونگ و هانیل
هانیل: چی شد؟
جونکوک: میدونی هینا کجاست؟
هانیل: گفت میرم سرویس
که یهو اصلا نفهمیدم چه شکلی ولی با تمام قوا دویدیم سمت سرویس که وقتی درو باز کردم دیدم کیفش رو زمینه برداشتم و اومدم بیرون
جونکوک: چیزی پیدا کردی؟
هانیل: فقط کیفش بود
تهیونگ: بهتر نیست بریم اول عمارت
هانیل: بریم و رفتم پیش دستیارم زودتر مراسمو فیصله بده
دستیار: چشم خانوم
و بعد نشستیم تو ماشین جونکوک پشت فرمون و تهیونگ هم کنارش منم عقب که یه پیامک اومد برام....
- ۵.۹k
- ۰۶ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط