رفتم از شهر تو هرگز نگرانم نشدی
رفتم از شهرِ تو هرگز نگرانم نشدی ،
سوختم در غم و پیگیرِ جهانم نشدی ،
من به پایت همه یِ زندگی ام رفت به باد
بعدِ مرگم تو ولی فاتحه خوانم نشدی!
قلبِ دیوانه ی من بند به چشمانِ تو بود
پلک بر همنگشودی ضربانم نشدی . .
من به پاییز تو دل بستم و پژمرده شدم
حیف یک بار تو درگیرِ خزانم نشدی!
سیلِ غم بردلِ من بود و تو با قایق خود
بی تفاوت بگذشتی و امانم نشدی :)
فرق ها بین تو با من ز همان آغاز بود
من دلم تنگ و تا اصلا به گمانم نشدی
ای که رفتی و مرا خون به جگر کرده غمت
باز با این همه هم سیر زِ جانم نشدی؟
#شعر
سوختم در غم و پیگیرِ جهانم نشدی ،
من به پایت همه یِ زندگی ام رفت به باد
بعدِ مرگم تو ولی فاتحه خوانم نشدی!
قلبِ دیوانه ی من بند به چشمانِ تو بود
پلک بر همنگشودی ضربانم نشدی . .
من به پاییز تو دل بستم و پژمرده شدم
حیف یک بار تو درگیرِ خزانم نشدی!
سیلِ غم بردلِ من بود و تو با قایق خود
بی تفاوت بگذشتی و امانم نشدی :)
فرق ها بین تو با من ز همان آغاز بود
من دلم تنگ و تا اصلا به گمانم نشدی
ای که رفتی و مرا خون به جگر کرده غمت
باز با این همه هم سیر زِ جانم نشدی؟
#شعر
- ۳.۷k
- ۰۲ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط