هنگامی که چیزی خارجی را نگاه می کردم این آگاهی که آن را

هنگامی که چیزی خارجی را نگاه می کردم ، این آگاهی که آن را می دیدم میان من و آن فاصله می انداخت ، مرز معنوی نازکی دورش می کشید که نمی گذاشت هیچ گاه جنسش را از نزدیک لمس کنم ؛ پیش از آنکه بتوانم به تماس با جنس برسم به گونه ای محو و ناپدید می شد ، همچنان که اگر جسمی گدازان را به چیز نمناکی نزدیک کنیم هیچ گاه با رطوبت آن تماس نمی یابد زیرا همیشه پیشاپیش آن فاصله ای از بخار هست .
.
مکان هایی که شناخته ایم فقط از آن جهان فضایی نیستند که برای راحت بیشتر در آن جایشان می دهیم . تنها لایه ی نازکی در میان ادراک های به هم پیوسته ای بودند که زندگی آن زمان ما را می ساختند ؛ و افسوس که خانه ها ، راهها ، خیابان ها هم ، چون سال ها گریزانند .

📖 در جستجوی زمان از دست رفته
طرف خانه سوان
🖊 مارسل پروست / ترجمه مهدی سحابی #بخون
دیدگاه ها (۲)

توی کلاس ممنوع کرده بودم کسی جلوی پای من بلند شود.جلسه اول ک...

مشکلات عمده ی مردان از مسائل اقتصادی،نژادی و اجتماعی ناشی می...

ترس "نشدن" اگر بر ما غلبه کند،به بیماری "نیمه کاره رها کردن"...

ما مردها آدم‌های خودپسندی هستیم اگر به دیگران برنخورد در راب...

السلام علیک یابن فاطمه الزهرا س

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط