رفاقت،شهادت...

خاطرات از زبان همسر شهید
🍃✨لبخند کودکان جهان بارها در زندگی‌مان دیده بودم که چقدر نسبت به بچه‌ها مهربان است. دوست داشت به هر طریقی شادشان کند. حضانت بچه‌ای را قبول کرده بود و هر ماه مبلغی از حقوقش را برای آن بچه کنار می‌گذاشت. یک‌بار عکس آن بچه را آورد خانه و به من نشان داد. گفت: «ببین. این بچه، پسر ماست.» وقتی این حرف را می‌زد شادی عجیبی را در چشم‌هایش حس می‌کردم. بارها دیده بودم وقتی گوشة خیابان بچه‌های دست‌فروش را می‌دید چقدر حالش آشفته می‌شد. می‌رفت نزدیک بچه‌ها. حال و احوالشان را می‌پرسید. با آن‌ها صحبت می‌کرد. پولی برای خودشان در جیبشان می‌گذاشت. حتی گاهی با آن‌ها بازی می‌کرد تا خنده را به لب‌هایشان بیاورد. وقتی لباس پلیس در تنش بود این حسش بیشتر می‌شد...🍃✨

#شهید_فردین_سنجری
دیدگاه ها (۱)

رفاقت،شهادت...

رفاقت،شهادت...

رفاقت،شهادت...

رفاقت،شهادت...

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

black flower(p,287)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط