عشقممنوعه
#عشق_ممنوعه
#پارت_۲۴
خواستم اعتراض کنم که مامانم نزاشت و دهنمو بست
_هلن حرف نباشه اتاق بیشتر از ۳ تا که ندارن دختر
پیش پسرخالت میمونی دیگه پیش غریبه که نیستی
نا امیدانه به بابام نگاه کردم که دیدم اصلا تو این دنیا نیست داشت با شوهر خالم راجب خرید و فروش و اجاره خونه ها حرف میزد(شوهر خاله تو املاک کار میکنه)
از این بدتر نمیشد شده
شب بعد شما رفتم تو اتاق شایان که دیدم رو تختش لش شده و سرش تو موبایلشه
_چرا هیچی نگفتی لال شدی خوشت میاد تو یه اتاق باشیم؟
_هلن چی میگی من فقط گزاشتم خودتون تصمیم بگیرین
مات و مبهوت این حرف و زد و به شدت خودشو مظلوم کرده بود
پوفی کشیدم و رو صندلی چرخ دار رو به روی میز کارش نشستم و پشتمو کردم بهش و سرمو کردم تو گوشی
_هلن با کی چت میکنی؟
_به تو چه
_باتوام ها
_خوب با من نباش
پوفی کشید و از اتاقش بیرون رفت
بعد چند دقیقه با چند تا پتو و بالشت اومد و کنار تخت جا انداخت
_چیکار میکنی؟
_دارم جا میندازم بخوابم
_وایسا مگه تو روی تختت نمی خوابی
بهم نگاه کرد و گفت...
#پارت_۲۴
خواستم اعتراض کنم که مامانم نزاشت و دهنمو بست
_هلن حرف نباشه اتاق بیشتر از ۳ تا که ندارن دختر
پیش پسرخالت میمونی دیگه پیش غریبه که نیستی
نا امیدانه به بابام نگاه کردم که دیدم اصلا تو این دنیا نیست داشت با شوهر خالم راجب خرید و فروش و اجاره خونه ها حرف میزد(شوهر خاله تو املاک کار میکنه)
از این بدتر نمیشد شده
شب بعد شما رفتم تو اتاق شایان که دیدم رو تختش لش شده و سرش تو موبایلشه
_چرا هیچی نگفتی لال شدی خوشت میاد تو یه اتاق باشیم؟
_هلن چی میگی من فقط گزاشتم خودتون تصمیم بگیرین
مات و مبهوت این حرف و زد و به شدت خودشو مظلوم کرده بود
پوفی کشیدم و رو صندلی چرخ دار رو به روی میز کارش نشستم و پشتمو کردم بهش و سرمو کردم تو گوشی
_هلن با کی چت میکنی؟
_به تو چه
_باتوام ها
_خوب با من نباش
پوفی کشید و از اتاقش بیرون رفت
بعد چند دقیقه با چند تا پتو و بالشت اومد و کنار تخت جا انداخت
_چیکار میکنی؟
_دارم جا میندازم بخوابم
_وایسا مگه تو روی تختت نمی خوابی
بهم نگاه کرد و گفت...
- ۲.۷k
- ۳۰ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط