خانه ام را تا میزنم

خانه ام را تا میزنم
می گذارمش لای کتابی که نخوانده ام
حالا کتابخانه ی سیاری دارم که بوی زندگی میدهد
تصمیم گرفته ام به هیچ کتابخانه ای
کتابم را هدیه نکنم!
میگذارمش کنار جوی آب
یا ابتدای یک خیابان فرعی
یا شاید پارکی در حاشیه ی شهر
آرزو میکنم
کودکی از روی کنجکاوی هم که شده
آنرا بردارد؛ برگی بزند و زندگی را اندکی مزه کند...

#𝑺𝒆𝒕𝒂𝒓𝒆𝒉
دیدگاه ها (۱)

محبوب من! شما تنها گل من در این عالمید. شما نباشید، دنیا یک ...

تو را نمی دانماما من دلم روشن استبه تمام اتفاقات خوب در راه ...

دستانت ذات شعرند در فرم و معنابی دستانت نه شعر بود، نه نثرنه...

قهوه یا چاے فرقے نمی‌ڪند ...این فاصله بر ڪاممـ تلخ خوانے میڪ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط