هفتمین عشق

هفتمین عشق
Part21
جیا:ات🥹تو رو خدا(مظلوم)
+اینجوری نگاه نکن خر نمیشم
یومی:اتتتت بشین دیهههه
همه نشستیم سر سفره میا هم که لج کرد رفت خب
هی تو کوک جیمین می‌تونه از مینجی محافظت کنه دیه
هانا:اگه نکنه زبونشو از حلقومشششش میکشم بیرون
_چه خشن درحالی که تیکه ای از پنکیک رو میبریدم گفتم:من چه بدونم
یونا:چرا ایقد چصی تو
+غذاتونو بخورید
بعد خوردن غذا همه یه طرف رفتن مینجی و جیا هم رفتن تو اتاق راجب امشب خشو پش میکردن منم رفتم یکمی بخوابم سرمو گذاشتم رو بالشت و سیاهی
روای مینجی
کم کم ساعت ۶میشد ساعت هشت قرار داشتیم
رفتم حموم دوش گرفتم اومدم بیرون که جیا با سرعت تمام پرید تو اتاق
جیا:مینجییییی
مینجی:چته دختررر
جیا:من برا شام امادت میکنم
مینجی:توووو از کجا میدونی؟
جیا:ات گفت
مینجی:ای دهن لق
جیا:بههه هر حال بشین وقت نداریم
یه لباس کیوت صورتی مث خودش انتخاب کردم(عکسشو میزارم)
موهاشو حالت دادم یه میکاپ کیوت و ساده انجام دادم براش و تمامممم
واییی چقدر فرشته ای تو
مینجی:داشتم تو آینه خودمو نگاه میکردم که...

#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
دیدگاه ها (۱۳)

هفتمین عشق Part22مینجی؛که دخترا با هم پریدن داخلماشالا هیچک...

هفتمین عشق Part24جیا:ات نبود بلکه افراد بابام بودن دست مینجی...

هفتمین عشق Part20مینجی:گفتیییی چیزی نمیگی+اخهههه اونننن مین...

هفتمین عشق Part19یک ماه بعدروای ات+تقریبا همه چی خوب پیش رفت...

پارت ۱۶۵

پارت ۱۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط