پارت

پارت 57
(ارشام )

ساعت 12 بود که دیدم گوشیم داره زنگ میخوره . عکس ترنم

اومد روی صفحه . جواب دادم :

من : سلام ترنم

ترنم : سلام . خوبی

من : اره . بی ما خوش میگذره ؟؟؟

ترنم : خعلییییییییی

من : هعی خدا . مردم شوهر هاشون یه شب کنارشون نباشه

دق میکنن اون وقت زن ما خوشحاله

ترنم : باشه بابا لوس . زنگ زدم بگم بلند شی بیای خونه ما

من : تو چرا نمیای خونه مون ترنم؟؟

ترنم : عه بابا یه روزه دیگه . دلمون هوا خونه مجردی مون رو

کرده بود . الانم شما ها بیاید این جا

من : منظورت از شما ها چیه ؟

ترنم: با متین و رادوین دیگه .

من : آهان باشه .

ترنم : راستی به رادوین بگو زود تر بیاد این نفس و از جاش

بلند کنه . به زور باید بلندش کنم . بگو خودش بیاد . الانم به

احتمال فراوان گرفته خوابیده دوباره . آخه یه دور صداش زدم

من : باشه بهش میگم. کاری نداری

ترنم : نه خدافظ

من : خدافظ

اول از همه کاری که ترنم گفت رو انجام دادم.شماره رادوین رو

گرفتم . بعد از آخرین بوق جواب داد و صدای خواب آلودش

پیچید توی گوشی :

رادوین : هاااان ؟ ؟

من : سلامت کو ؟؟

رادوین : گیریم علیک . بگو

من : خواب بودی ؟؟

رادوین : نه بیدار بودم خودمو زدم به خواب .

من : خوشم میاد زن و شوهر هر دو تون عین کوالا فقط

میخوابین.

رادوین : ما اینیم دیگه

من : پاشو زود حاضر شو باید بری زنت رو بیدار کنی .

رادوین : هاااان

من : دارم میگم پاشو برو خانومتو بیدار کن . قرار شده بریم

خونه مجردی زن ها مون .

رادوین : باشه اومدم .

من : خدافظ

رادوین : خدافظ
دیدگاه ها (۱)

پارت 58(متین)بعد از این که آرشام بهم زنگ زد رفتم تا حاضر شم ...

من همینم . فرمم اینه

سلام دوستان میشه یه رمان که توی ویسگون نوشته باشن رو بهم معر...

پارت 56(نفس)صبح ساعت 5 از شدت تشنگی از خواب بیدار شدم . هی م...

سناریو دازای پارت ۲

پارت سیو ششماونیکس**هی دارم به ماری زنگ میزنم گوشیشو ور نمید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط