جنگل یوسانگ

#جنگل یوسانگ
#پارت ۳۰
بی توجه به اون دو نفر رفت و روی زمین کنار یونگ نشست
_هی یونگ
یونگ برگشت و چشم های خمارش بهش زل زد
_رفیق یه مسئولیت بر عهده می گیری برام؟
هی این اولین بار بود که کوک از یونگ درخواست می کرد و لحن دستوری نداشت پس یونگ با بهت بهش زل زد
_همه اونا رو از اینجا ببر من اون خون خوار ها رو مشغول می کنم
وات؟ دوستش احمق شده بود!
_چی داری میگی ج...
_لطفا قبول کن و مراقب همه و خودت باش میدونی که اینجور صحبت کردن برام سخته پس علاقه ای به ادامه صحبت ندارم

اما یونگ دوستش و رئیسش رو چطور تنها می گذاشت تحمل همه این شرایط برای همه سخت بود ولی نباید یک نفر فدا می شد یا همه با هم میرفتن یا هیچ کس نمی رفت
_هی پس منم بیام در غیر این صورت هیچ کس نمیره
_دارن ازت خواهش می کنم بحث رو ادامه نده خب من اگه بیام بیرون آینده ی روشنی در انتظارم نی منو می برن چون یه مافیام ولی کسی دنبال تو و بقیه نی
دوستش حق می گفت نگاهی به لاهی و نه کرد که با هم حرف می زدن و سون رو مشغول می کردند
_جونگ کوک تغییر کردی
گفت و به چشم های خمار دوستش زل زد
_یکی تغییرم داد
چشم هاشو بست و تو فکر فرو رفت امشب می رفتن هر طور که بود
اما واقعیت رو گفته بود اون دختر لجباز با دل بزرگش روش تاثیر گذاشته بود اما همچنان اون رو در ذهنش به عنوان دشمن می دید اما قلب چی؟

(نیمه شب روز ۵ ساعت ۲)
کوک آروم بلند شد همه خواب بودند قرار فرار به الکی به صبح افتاده بود تا کوک راحت تر بره بیرون و بعد علامتش همه رو یونگ بیدار کنه و ببره
میله های آهنی رو تو دستش گرفت
_وصیت که نمی خواد من چیز خاصی برای گفتن ندارم به هر حال مثل اونام پس شاید نمی‌رم
آروم لب زد و خندید که دستی به شونش برخورد

_جونگ‌ کوک اگه نزاری باهات بیام جوری اینجا رو رو سرم می‌زارم که همه با هم به چوخ بریم

ته حرفش‌ رو به زبون آورد و جدی به کوک زل زد
_سگ شدی پاس برو دنبال زندگیت بچ‌ اون فیلم ها رو برا کی گرفتی من آلودم برا همین میرم
ته کمی جا خورد اما دوستش رو تنها نمی ذاشت

_به درک بهتر اصلا در ضمن من میام دوربینم رو میتونن خارج کنن و اون فیلم ها رو به همه نشون بدن تموم

اجازه حرف به کوک نداد و به سمت راه پله رفت
کوک اما نمیتونست دوست احمقش رو راضی کنه پس باید با تموم وجود ازش محافظت می کرد
خنده ای به حال خودش کرد اون شبیه سگ شکاری شده بود که از عزیزانش می خواست محافظت کنه
_بریم سراغ جنگل یوسانگ
...
#بی تی اس
دیدگاه ها (۰)

#جنگل یوسانگ#پارت ۳۱قبل از رفتن برگشت و به لاهی نگاه کرد که ...

#جنگل یوسانگ#پارت ۳۲نه قبول نمی کرد که ته تنها باشه چطور می‌...

#جنگل یوسانگ#پارت ۲۹لاهی به خودش اومده بود نگاهی به بقیه اند...

# جنگل یوسانگ#ادامه ی پارت ۲۸بدون فکر به دیگران چیزی که به ن...

black flower(p,238)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط