part

part 182
ری : همچی خوب پیش رفت
سوزومه: پرفکت
ری: خوشحالم
سوزومه: میای دنبالم
ری: مگه دوست پسرت نرسوندتت
سوزومه: خودم گفتم بره یکم میخواستم باخودم تنها باشم
ری: اوکی کجایی میام دنبالت
سوزومه: نزدیکیای کافه یه پارک هست اونجام
ری: اوکی یه ربع دیگه میام
سوزومه: فعلا (قط کرد)
سوزومه رفت سمت بچه ها و باهاشون اشنا شد و شروع کرد به بازی کردن باهاشون خیلی بهش خوش میگذشت انقدر غرق بازی کردن باهاشون شده بود که زمان از دستش در رفته بود ری وقتی دید سوزومه خیلی با ذوق داره باهاشون بازی میکنه بدون سرو صدا رفت روی یکی از نیمکتا نشستو بهشون نگاه میکرد بعد نیم ساعت چشم سوزومه خورد به ری و خودشو جمو جور کردو رفت سمتش
سوزومه: کی اومدی
ری: نیم ساعتی میشه
سوزومه: وااات نیم ساعته اینجا نشستی
ری: اوم خیلی کیوت داشتی باهاشون بازی میکردی دلم نیومد حسو حالتو خراب کنم
سوزومه: انقد به فکر منی زودتر بچه دار شو تا من بتونم با برادر زادم بازی کنم
ری: چرا خودت بچه دار نمیشی
سوزومه: نمیخوام نوبتتو بگیرم مستر
ری: اوه لیدی خیلی با ملاحظه ای
سوزومه: الان فهمیدی
ری: کم زر بزن سرم شلوغ باید برم
سوزومه: اوکی بریم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ چند ماه بعد ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویو سوزومه
تو این چند ماه خیلی با رابرت صمیمی شدم رابرت خیلی برای خوشحال کردنم تلاش میکرد جز لیلی و ری کسی از رابطمون خبر نداشت به خواست من نمیدونم چرا امادگی این که به همه بگمو
دیدگاه ها (۳)

part 183ندارشتم ولی الان امادم تصمیم گرفتم به رابرت بگمو و ر...

part 184سوزومه: کوچولو منو بیشتر دوست داری یا مامانو کایا: م...

part 181رابرت: یه امریکانو و اسموتی طالبی با دوتا چیز کیک گا...

part 180سوزومه: هیچی فقط میخوام نباشی حتی تو خاطراتم دلم میخ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط