Part
Part ⁹¹
ا.ت ویو:
تهیونگ داخل اتاق نبود..در حمام رو بستم و سمت تخت رفتم..ملافه تخت رو کنار زدم و روی تخت دراز کشیدم..ملافه رو روی خودم کشیدم و به پهلو خوابیدم..چشمامو بستم و دیگه به چیزی فکر نکردم..چشمام گرم شده بود که صدای باز و بسته شدن در اومد..انقدر خسته بودم که چشمامو باز نکردم و خوابیدم
با تابیدن نور خورشید به داخل اتاق و صدای پرنده ها چشمامو باز کردم..همه جا روشن بود و پرداخت ها کنار رفته بود..توی جام نشستم و نگاه اطرافم کردم..نگاهمو سمت تهیونگ که کنارم خوابیده بود دادم..تا بحال توی خواب ندیده بودمش..چهره ای اروم و ساکتش منو مجذوب خودش کرده بود..با باز شدن یهویی چشماش هول کردم و خودمو عقب کشیدم..مثل همیشه اخم کوچیکی بین ابرو هاش نقش گرفت..نگاهمو ازش گرفتم و از روی تخت بلند شدم و مستیم رفتم سمت حمام..از توی اینه به گونه های سرخ شدم نگاه کردم و دستمو روشون کشیدم..اهی از بین ل*بام خارج شد..ابی به صورتم زدم و صورتمو خشک کردم..دستی به موهام کشیدم و در حمام رو باز کردم..نگاهم توی اتاق میچرخید که به بالکن و تهیونگ که اونجا وایستاده بود کشیده شد..کمی مردد بودم اما سمت بالکن رفتم..باد خنکی میوزید و باعث شد بدنم کمی بلرزه..دستمو روی سینم توی هم گره کردم و نگاه روبروم کردم..تا چشمم به منظره روبرو خورد لرز بدنم رو فراموش کردم..دستام از هم باز شدن و به لبه بالکن رسیدن..منظره خیره کننده ای بود درست مثل منظره خونه..اون منظره زیبا و پاک بود
ا.ت:چه منظره خیره کننده ای داره
تهیونگ:همینطوره
سرم رو برگردوندم و نگاهش کردم که دیدم داره نگاهم میکنه..دوباره ضربان قلبم بالا رفت و بدنم گُر گرفت..ولی همچنان نگاهم وصل نگاهش بود..حالم جوری شده بود..تهیونگ یک قدم به سمتم اومد و با دست مردونش کمرم رو گرفت و سمت خودش کشوند دست..بدنم به بدنش برخورد کرد..گرمای تنش تن سردمو گرم میکرد..دستش دور کمرم ل*ختم حلقه شده بود و حس عجیبی بهم میداد..
تهیونگ:حالت خوبه؟
نگاهمو به هر سختی که بود به یک نقطه نامعلوم روی زمین کشوندم گفتم
ا.ت:اره حالم خوبه
حلقه دیت تهیونگ تنگ تر شد و حس درون من بیشتر..ذیت ازادش بلند شد و سمت موهای بازم رفت..دسته ای از موهامو پشت گوشم زد..گرمای دستش تنمو به لرزه می انداخت..دستش از کنار گوشم سُر خورد و اروم روی فکم نشست..فکم بین دستاش بود و سرمو سمت خودش کشوند که نگاهم دوباره وصل چشماش شد..چشمای خمارش بدجور جذاب بودن..چشمای قهوهایش که الان تیره شده بودن خمار بودن..قلبم به لرزه در اومد..صورتش اروم سمت صورتم اومد..چشماش درحال بسته شدن بود..گرمای ل*باش به طرز عجیبی دیوونم کرده بود..دستام که کنارم بود رو اروم روی سینه های سپر شدش گذاشتم..
ادامه دارد🍷
ا.ت ویو:
تهیونگ داخل اتاق نبود..در حمام رو بستم و سمت تخت رفتم..ملافه تخت رو کنار زدم و روی تخت دراز کشیدم..ملافه رو روی خودم کشیدم و به پهلو خوابیدم..چشمامو بستم و دیگه به چیزی فکر نکردم..چشمام گرم شده بود که صدای باز و بسته شدن در اومد..انقدر خسته بودم که چشمامو باز نکردم و خوابیدم
با تابیدن نور خورشید به داخل اتاق و صدای پرنده ها چشمامو باز کردم..همه جا روشن بود و پرداخت ها کنار رفته بود..توی جام نشستم و نگاه اطرافم کردم..نگاهمو سمت تهیونگ که کنارم خوابیده بود دادم..تا بحال توی خواب ندیده بودمش..چهره ای اروم و ساکتش منو مجذوب خودش کرده بود..با باز شدن یهویی چشماش هول کردم و خودمو عقب کشیدم..مثل همیشه اخم کوچیکی بین ابرو هاش نقش گرفت..نگاهمو ازش گرفتم و از روی تخت بلند شدم و مستیم رفتم سمت حمام..از توی اینه به گونه های سرخ شدم نگاه کردم و دستمو روشون کشیدم..اهی از بین ل*بام خارج شد..ابی به صورتم زدم و صورتمو خشک کردم..دستی به موهام کشیدم و در حمام رو باز کردم..نگاهم توی اتاق میچرخید که به بالکن و تهیونگ که اونجا وایستاده بود کشیده شد..کمی مردد بودم اما سمت بالکن رفتم..باد خنکی میوزید و باعث شد بدنم کمی بلرزه..دستمو روی سینم توی هم گره کردم و نگاه روبروم کردم..تا چشمم به منظره روبرو خورد لرز بدنم رو فراموش کردم..دستام از هم باز شدن و به لبه بالکن رسیدن..منظره خیره کننده ای بود درست مثل منظره خونه..اون منظره زیبا و پاک بود
ا.ت:چه منظره خیره کننده ای داره
تهیونگ:همینطوره
سرم رو برگردوندم و نگاهش کردم که دیدم داره نگاهم میکنه..دوباره ضربان قلبم بالا رفت و بدنم گُر گرفت..ولی همچنان نگاهم وصل نگاهش بود..حالم جوری شده بود..تهیونگ یک قدم به سمتم اومد و با دست مردونش کمرم رو گرفت و سمت خودش کشوند دست..بدنم به بدنش برخورد کرد..گرمای تنش تن سردمو گرم میکرد..دستش دور کمرم ل*ختم حلقه شده بود و حس عجیبی بهم میداد..
تهیونگ:حالت خوبه؟
نگاهمو به هر سختی که بود به یک نقطه نامعلوم روی زمین کشوندم گفتم
ا.ت:اره حالم خوبه
حلقه دیت تهیونگ تنگ تر شد و حس درون من بیشتر..ذیت ازادش بلند شد و سمت موهای بازم رفت..دسته ای از موهامو پشت گوشم زد..گرمای دستش تنمو به لرزه می انداخت..دستش از کنار گوشم سُر خورد و اروم روی فکم نشست..فکم بین دستاش بود و سرمو سمت خودش کشوند که نگاهم دوباره وصل چشماش شد..چشمای خمارش بدجور جذاب بودن..چشمای قهوهایش که الان تیره شده بودن خمار بودن..قلبم به لرزه در اومد..صورتش اروم سمت صورتم اومد..چشماش درحال بسته شدن بود..گرمای ل*باش به طرز عجیبی دیوونم کرده بود..دستام که کنارم بود رو اروم روی سینه های سپر شدش گذاشتم..
ادامه دارد🍷
- ۱۲.۳k
- ۱۳ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط