زل می زنم به آینه می ترسم

.زل می زنم به آینه... می ترسم!
این چهره، شکل واقعی من نیست
این تخت، تخت ماست... ولی انگار
آغوش تو شبیه به قبلا نیست

زل می زنم به کاغذ و خودکارم
باید که شعر تازه ای از غم گفت
گفتی که شعر شاد بگو!! امّا
من به خودم دروغ نخواهم گفت

تنهایی زمین و زمان جمع است
در چشم‌های قهوه‌ای خیسم
این درد را برای که باید گفت؟!
این شعر را برای چه بنویسم؟!
دیدگاه ها (۱)

سخته بدون تو بودناماامیدی هست اینکه خوشبخت ببینمت اینکه ارام...

🙄 🙄 🙄 🙄

چقد خوبه از این دنیای کثیف فرار کنیم..بریم یجایی ک کسی نبینه...

والا 😂

نمی داند دل تنها، میان جمع هم تنهاستمرا افکنده در تنگی، که ن...

تک پارتی

سه پارتی درخواستی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط