چند شب پیش عنکبوتی را که گوشه ی اتاق خوابم تار تنیده بود

چند شب پیش عنکبوتی را که گوشه ی اتاق خوابم تار تنیده بود دیدم. خیلی آرام حرکت می کرد گویی مدت ها بود که آنجا گیر کرده بود و نمی توانست برای خودش غذایی پیدا کند . با لحنی آرام و مهربان به او گفتم :
"نگران نباش کوچولو الان از اینجا نجاتت می دهم."

یک دستمال کاغذی در دست گرفتم و سعی کردم به آرامی عنکبوت را بلند کنم و در باغچه ی خانه مان بگذارمش . اما مطمئنم که آن عنکبوت بیچاره خیال کرد من می خواهم به او حمله کنم چون فرار کرد و لابه لای تارهایش پنهان شد. به او گفتم :"قول می دهم به تو ؟آسیبی نزنم" .
سپس سعی کردم او را بلند کنم . عنکبوت دوباره از دستم فرار کرد و با سرعت تمام مثل یک توپ جمع شد و سعی کرد لابه لای تارهایش پنهان شود . ناگهان متوجه شدم که عنکبوت هیچ حرکتی نمی کند . از نزدیک به او نگاه کردم و دیدم آنقدر از خودش مقاومت نشان داد که خودش را کشته است. بسیارغمگین شدم . عنکبوت را بیرون بردم و داخل باغچه کنار یک بوته گل سرخ گذاشتم .
به نرمی زیر لب زمزمه کردم :" من نمی خواستم به تو صدمه ای بزنم می خواستم نجاتت بدهم متاسفم که این را نفهمیدی."

درست در همان لحظه فکری به ذهنم خطور کرد . از خودم پرسیدم آیا این همان احساسی نیست که خداوند نسبت به من و تمامی بندگانش دارد؟! از اینکه شاهد دست و پا زدن و درد ها و رنج های ماست آزرده می شود و می خواهد مداخله کند و به ما کمک کند و ما را از خطر دور کند اما مقاومت می کنیم و دست و پا می زنیم و داد و فریاد سر می دهیم که :
که چرا اینقدر ما را مجبور می کنی که تغییر کنیم؟
شاید هر کدام از ما مثل همان عنکبوت کوچک هستیم که تلاش دیگران را برای نجات خودمان تلقی می کنیم و متوجه نیستیم که اگر تسلیم خدا شده بودیم و اینقدر دست و پا نمی زدیم تا چند لحظه ی دیگر خود را در باغچه ای زیبا می دیدیم.

"باربارا دی آنجلس"

پ.ن: به خدا با تموم قلبتون اعتماد کنید. با تموم قلبتون بدون حتی یه ذره شک. مطمئن باشید رهاتون نمی کنه. ما یه ذره توو این کهکشانیم و برای خدا تغییر زندگی ما در حد چشم بر هم زدنه. باورش کنید فقط
دیدگاه ها (۱۱)

... عَنْ فَاطِمَةُ بِنْتَ موسَی بْن جَعْفَر (ع)... عَنْ فَاط...

متن قشنگیه : ﺍﻧﮕﺸﺘﻬﺎﯼ ﺩﺳﺘﻤﺎﻥ ﯾﮑﯽ ﮐﻮﭼﮏ ، ﯾﮑﯽ ﺑﺰﺭﮒ، ﯾﮑﯽ ﺑﻠﻨﺪ، ...

.قرمز,سبز را تکمیل میکندآبی,نارنجی راتو هم مرا#مریم_پترامی

اللهم عجل لولیک الفرج

پارت چهاردهم!

در محضر او

black flower(p,269)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط