وقتی برادر ناتنیت بود و عاشقت شد ولی تو دوسش نداری و یه ر
وقتی برادر ناتنیت بود و عاشقت شد ولی تو دوسش نداری و یه روز مست میکنی اونم ترو میبره خونه خودش و چیز میکنید و فردا بلند میشی باهاش دعوا میکنی و اون نمیزاره از خونه بیرون بری اینا تو خونه حبست میکنه و بعد عاشقش میشی
Part 8
لینو:میشه انجامش بدم؟...
ات:اوهوم...
*صبح روز بعد
ات ویو:
با نوری که دقیقا تو چشام میزد بیدار شدم و به دور و بر نگاه کردم و یهو لینو رو دیدم که بهم زل زده
لینو:خوب خوابیدی بیب؟
خجالت کشیدم و رفتم زیر پتو
باورم نمیشه با برادر ناتنیم انجامش دادم..
لینو:کیوتت(خنده) بیا بیرون کوچولو خجالت نکش
اروم از پتو اومدم بیرون و نگاش کردم
لینو:بیا بغلم کوچولو
بی اختیار رفتم تو بغلش
فک کنم...واقعا منم عاشقش شدم...
لینو:نه که به دیشب که اونقد جذاب و وحشی بودی نه به الان که انقد کیوت و خجالتی شدی(خنده)
ات:هییییی بس کنننن
لینو:باشه باشه نزن(خنده)
لینو:من میرم یکم صبونه درست کنم تو هم یه دوش بگیر بیا باشه؟
ات:اوم باشه
با اینکه میدونم احتمالا پدر مادرمون موافقت نمیکنن اما خوشحالم که اونا با هم ازدواج کردن و باعث آشنایی ما شدن
میخوام از الان به بعد تا اخر عمرم باهاش باشم...
*پایاننننننن
.
.
.
خب دوستان چطور بود؟اولین باره انقد زیاد نوشتم..و اینکه معذرت میخوام از درخواست کنندهش که اسمات ننوشتم چون نمیتونم
Part 8
لینو:میشه انجامش بدم؟...
ات:اوهوم...
*صبح روز بعد
ات ویو:
با نوری که دقیقا تو چشام میزد بیدار شدم و به دور و بر نگاه کردم و یهو لینو رو دیدم که بهم زل زده
لینو:خوب خوابیدی بیب؟
خجالت کشیدم و رفتم زیر پتو
باورم نمیشه با برادر ناتنیم انجامش دادم..
لینو:کیوتت(خنده) بیا بیرون کوچولو خجالت نکش
اروم از پتو اومدم بیرون و نگاش کردم
لینو:بیا بغلم کوچولو
بی اختیار رفتم تو بغلش
فک کنم...واقعا منم عاشقش شدم...
لینو:نه که به دیشب که اونقد جذاب و وحشی بودی نه به الان که انقد کیوت و خجالتی شدی(خنده)
ات:هییییی بس کنننن
لینو:باشه باشه نزن(خنده)
لینو:من میرم یکم صبونه درست کنم تو هم یه دوش بگیر بیا باشه؟
ات:اوم باشه
با اینکه میدونم احتمالا پدر مادرمون موافقت نمیکنن اما خوشحالم که اونا با هم ازدواج کردن و باعث آشنایی ما شدن
میخوام از الان به بعد تا اخر عمرم باهاش باشم...
*پایاننننننن
.
.
.
خب دوستان چطور بود؟اولین باره انقد زیاد نوشتم..و اینکه معذرت میخوام از درخواست کنندهش که اسمات ننوشتم چون نمیتونم
- ۴.۰k
- ۰۴ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط