time eout
Part:11
اتاق هیونلیکس:
هیون:من میرم حموم تو میتونی رو تخت بخوابی من رو کاناپه میخوابم. فلیکس:نه نمیخواد رو کاناپه بخوابی خب جفتمونو پسریم فکر نکنم مشکلی باشه. هیون:خب نه از اون لحاظ میگم یعنی اینکه راحت باشی. فلیکس:تو رو تخت بخواب منم راحتم. هیون:عاا باشه. هیون رفت حموم و فلیکس رو تخت دراز کشید.
اتاق یونمین:
جیمی:بیا دیگه خوابم میاد. یونگی از جلوی آیینه بعد هزاران سال اومد رو تخت و جیمین و بغل کرد. جیمین:میگم تاحالا به این دقت کردی که چقدر ته و کوک بهم میان یا فلیکس و هیونجین. یونگی:مینهو و جیسونگ هم بهم میان. (میدونیم بهم میان🤧😔) جیمی:میگم اگه واقعا ته و کوک باهم باشن چی. یونگی:عا نه فکر نکنم...بیخیال بابا بیا اینجا بخوابیم گور باباشون(دیس ایز فیک). جیمین خنده ای کرد و دوباره رفت بغل یونگی لالا کردن.
اتاق مینسونگ:
لینو جلوی در دستشویی منتظر بود تا هان بیاد بیرون تا خودش بره .لینو:یااااا بیا بیرون دیگه چیکار میکنی تو دستشویی. هان:معمولا چیکار میکنن تو دستشویی. لینو:میرینن. هان:خب منم دارم میرینم دیگههههههه.(حرفاشون با داده😔🤧) لینو:خب زود باشه الان میرینم به خودمم بخدا اگه اگه برینم تو باید شلوارمو بشوری. چند دقیقه گذشت هان همچنان تو دستشویی بود که لینو دوباره داد زد:هاااانننننن ریدم دهنتتت. و سریع از اتاق بیرون رفت و از اولین در یکی اتاق وارد شد برق اتاق خاموش بود اما لینو روشنش کرد با روشن شدن اتاق چشمای فلیکس و هیون درد گرفت فلیکس قشنگ تو بغل هیون بود هیون از پشت بغلش کرده بود ولی خب توی خواب بغلش کرده بود. لینو که سریع در نگه داشتن شاشش بود حرف زد:وایی ببخشید میتونم برم دسشوی هان رفته دستشویی نمیاد بیرون. لیکس:عاییشششش برو برو. لینو به سمت دستشویی حمله ور میشه. لیکس:هیچی تو چرا منو بغل کردی مگه ناموس نداری بی ناموس. هیون:کاری نکردم که من عادت دارم تو خواب چیزی بغلم کنم(مثل خودم یاح یاح) و چیزی نبود مثل اینکه تورو بغل کردم. لیکس:میله خب باشه ولم کن. لینو اومد بیرون:وایی خیلی ممنون. هیون:داداش تو رفتی شاش کنی یا شاش رو بسازی. لینو:اینو باید از هان بپرسی...خیره خب مزاحم نمیشم بخوابید بخوابید. (لبخند شیطانی زد و فرار کرد) لیکس که فهمید منظور لینو چیه خجالت کشید و بپاش گل انداخت(بچممم). لینو از اتاق که اومد. بیرون رفت اتاق خودش و هان بالاخره اومده بود بیرون..لینو تا هان رو دید سریع روی تخت درازش کرد(هان لبه تخت نشسته بود سرش تو گوشی بود) و روش خیمه زد:مکه نمیگم زود باش نزدیک بود برینم به خودم. هان:خی داشتم میزدم عه. فاصلشون خیلی کم بود بالاخره لینو از روی هان بلند شد و خوابید.
این فعلا داشته باشید تا یه مدت محو میشم
اتاق هیونلیکس:
هیون:من میرم حموم تو میتونی رو تخت بخوابی من رو کاناپه میخوابم. فلیکس:نه نمیخواد رو کاناپه بخوابی خب جفتمونو پسریم فکر نکنم مشکلی باشه. هیون:خب نه از اون لحاظ میگم یعنی اینکه راحت باشی. فلیکس:تو رو تخت بخواب منم راحتم. هیون:عاا باشه. هیون رفت حموم و فلیکس رو تخت دراز کشید.
اتاق یونمین:
جیمی:بیا دیگه خوابم میاد. یونگی از جلوی آیینه بعد هزاران سال اومد رو تخت و جیمین و بغل کرد. جیمین:میگم تاحالا به این دقت کردی که چقدر ته و کوک بهم میان یا فلیکس و هیونجین. یونگی:مینهو و جیسونگ هم بهم میان. (میدونیم بهم میان🤧😔) جیمی:میگم اگه واقعا ته و کوک باهم باشن چی. یونگی:عا نه فکر نکنم...بیخیال بابا بیا اینجا بخوابیم گور باباشون(دیس ایز فیک). جیمین خنده ای کرد و دوباره رفت بغل یونگی لالا کردن.
اتاق مینسونگ:
لینو جلوی در دستشویی منتظر بود تا هان بیاد بیرون تا خودش بره .لینو:یااااا بیا بیرون دیگه چیکار میکنی تو دستشویی. هان:معمولا چیکار میکنن تو دستشویی. لینو:میرینن. هان:خب منم دارم میرینم دیگههههههه.(حرفاشون با داده😔🤧) لینو:خب زود باشه الان میرینم به خودمم بخدا اگه اگه برینم تو باید شلوارمو بشوری. چند دقیقه گذشت هان همچنان تو دستشویی بود که لینو دوباره داد زد:هاااانننننن ریدم دهنتتت. و سریع از اتاق بیرون رفت و از اولین در یکی اتاق وارد شد برق اتاق خاموش بود اما لینو روشنش کرد با روشن شدن اتاق چشمای فلیکس و هیون درد گرفت فلیکس قشنگ تو بغل هیون بود هیون از پشت بغلش کرده بود ولی خب توی خواب بغلش کرده بود. لینو که سریع در نگه داشتن شاشش بود حرف زد:وایی ببخشید میتونم برم دسشوی هان رفته دستشویی نمیاد بیرون. لیکس:عاییشششش برو برو. لینو به سمت دستشویی حمله ور میشه. لیکس:هیچی تو چرا منو بغل کردی مگه ناموس نداری بی ناموس. هیون:کاری نکردم که من عادت دارم تو خواب چیزی بغلم کنم(مثل خودم یاح یاح) و چیزی نبود مثل اینکه تورو بغل کردم. لیکس:میله خب باشه ولم کن. لینو اومد بیرون:وایی خیلی ممنون. هیون:داداش تو رفتی شاش کنی یا شاش رو بسازی. لینو:اینو باید از هان بپرسی...خیره خب مزاحم نمیشم بخوابید بخوابید. (لبخند شیطانی زد و فرار کرد) لیکس که فهمید منظور لینو چیه خجالت کشید و بپاش گل انداخت(بچممم). لینو از اتاق که اومد. بیرون رفت اتاق خودش و هان بالاخره اومده بود بیرون..لینو تا هان رو دید سریع روی تخت درازش کرد(هان لبه تخت نشسته بود سرش تو گوشی بود) و روش خیمه زد:مکه نمیگم زود باش نزدیک بود برینم به خودم. هان:خی داشتم میزدم عه. فاصلشون خیلی کم بود بالاخره لینو از روی هان بلند شد و خوابید.
این فعلا داشته باشید تا یه مدت محو میشم
- ۹.۶k
- ۱۰ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط