رمان پارت اسمش رو نمیدونم
رمان پارت 1 اسمش رو نمیدونم
من تو فضا چیکار میکنم؟
ایجا کجاست؟
چرا لباس تنم نیستتتتت😨
خونم کووووووووو😧
کی داری با من حرف میزنه؟
مامانم: بیدار شو.... 🙁زنده ای... ولش کن خودت میدونی.... مدرسه دیر نشه
من از خواب میپرم و میگم بیدارم بیدارم😵💫
مامان:زود باش لباستو بپوش بیا صبحونه
من:باشه
ساعت:7:37
تو مدرسه
من: کاش مثل اونا میتونستم دوست پیدا کنم
کلاس
معلم:سلام ... من معلم ریاضیتون هستم و امید وارم این سال جدید رو با موفقیت بگذرونید....
من تو ذهنم :وای باز این معلمه 🙄
معلم: راستی یادم رفت بگم که من معلم سخت گیری نیستم تا وقتی که به حرفم گوش کنین...
من : سال جدید و بدبختی های جدید... خوبه😒🙄
معلم داشت رو تخته یه چیزایی مینوشت ولی من نمیدونستم که چرا نمیبینمشون 😐( بهونه)
رفتم به معلم گفتم : اقا من...
معلم بدون اینکه حرفم رو تموم کنم با داد گفت: اجازه گرفتن بلدی اصلا؟ 😠🙄😒برو سر جات و اجازه بگیر😠 بعد بیا😠
من رفتم سر جام و ....
تمام
خوب بود🥺👈👉
من تو فضا چیکار میکنم؟
ایجا کجاست؟
چرا لباس تنم نیستتتتت😨
خونم کووووووووو😧
کی داری با من حرف میزنه؟
مامانم: بیدار شو.... 🙁زنده ای... ولش کن خودت میدونی.... مدرسه دیر نشه
من از خواب میپرم و میگم بیدارم بیدارم😵💫
مامان:زود باش لباستو بپوش بیا صبحونه
من:باشه
ساعت:7:37
تو مدرسه
من: کاش مثل اونا میتونستم دوست پیدا کنم
کلاس
معلم:سلام ... من معلم ریاضیتون هستم و امید وارم این سال جدید رو با موفقیت بگذرونید....
من تو ذهنم :وای باز این معلمه 🙄
معلم: راستی یادم رفت بگم که من معلم سخت گیری نیستم تا وقتی که به حرفم گوش کنین...
من : سال جدید و بدبختی های جدید... خوبه😒🙄
معلم داشت رو تخته یه چیزایی مینوشت ولی من نمیدونستم که چرا نمیبینمشون 😐( بهونه)
رفتم به معلم گفتم : اقا من...
معلم بدون اینکه حرفم رو تموم کنم با داد گفت: اجازه گرفتن بلدی اصلا؟ 😠🙄😒برو سر جات و اجازه بگیر😠 بعد بیا😠
من رفتم سر جام و ....
تمام
خوب بود🥺👈👉
- ۲.۶k
- ۲۱ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط