رنج ما را که توان برد به یک گوشه چشم

رنج ما را که توان برد به یک گوشه چشم
شرط انصاف نباشد که مداوا نکنی

دیده ما چو به امید تو دریاست چرا
به تفرج گذری بر لب دریا نکنی

 

"حافظ"
دیدگاه ها (۶)

چه کاری از من برمی‌آید؟وقتی عشقتمام خودش رامی‌ریزد توی چشم‌ه...

من و عشق و دل دیوانه بساطی داریمعقل هی فلسفه می‌بافد و ما می...

می‌دومشادمان و رهامیدوم باری به هر سو!شگونِ قاصدک هامطعم شور...

تقصیر لب توست،جنون کلماتماین مستی از آن چشم،چکیده به لغاتمبا...

گرچه افتاد ز زلفش گرهی در کارم🌸همچنان چشم گشاد از کرمش می‌دا...

گرچه افتاد ز زلفش گرهی در کارم🌸همچنان چشم گشاد از کرمش می‌دا...

مریم یوسفی نصیری نژاد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط