با من بیشتر از بقیه اعضای خونواده صمیمی بود
با من بیشتر از بقیه اعضای خونواده صمیمی بود....
تو ماجرای ازدواجش...
بهم گفت:
”خواهر جون!
من میخوام...شهید شم...اما…
کارم گیره....
نصف ایمانم هنوز کامل نشده...
با دختری که تو واسم پیدا میکنی...
این نیمه رو تکمیل میکنم...”
پرسیدم:
“دختر مورد نظرت چه مشخصاتی داره...؟!”
گفت:
“جز ایمان دختر و اصل و نسب خونواده ش...
مشخصه ی دیگه ای ندارم...
مشخصات ظاهری برام مهم نیست...
مهم نصف دیگه ی ایمانمه...
دختری واسم انتخاب کن که بعد شهادتم،هیچ آه و افسوسی نداشته باشه..."
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دی ماه سال ۶۱ …
تهمینه و ولیالله به حسینیهی جماران رفتن و امام(ره) خطبه عقدشونو خوند...
ولیالله از امام خواست براشون دعا کنه...
امام دعا کرد:
«خدایا...!
فرزندان خوب و سالمی به آنها عطا کن...»
بعد به تهمینه گفت:
"دخترم…با شوهرت بساز…"
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
رفتار ولیالله با تهمینه...
واسه زوجا و خونوادههاشون تو فامیل تازگی داشت و عجیب بود...
ولی الله هیچ وقت...
❤ جلوتر از همسرش راه نمی رفت...❤
❤ کفش جلو پاش جفت میکرد...❤
❤ سر سفره اونقد منتظر میموند تا تهمینه بیاد و دو لقمه غذا بخوره...
بعد شروع میکرد به غذا خوردن...❤
❤ مدام به این تازه عروس میگفت:
"علیا مخدره"❤
خواهرای تهمینه،با تعجب نگاشون میکردن و میخندیدن...
.
🌹 شهید ولی الله چراغچی🌹
.
#پ.ن:
لیلی و مجنون و امثالهم...
افسانه ای بیش نیستن...
اما متاسفانه...
امروز تا حرف عشق میاد وسط...
زودی یاد این افسانه ها میفتیم و میشن نقل محافل...
در حالی که الگوهایی اینچنینی داریم که تو عصر خودمون نفس میکشیدن و زندگی میکردن...
خدایی عشق بی نظیر این شهید بزرگوار نسبت به همسرش،ستودنی و خواستنی نیست...؟!
#این_عشق_اللهی_است...
لحظه لحظه های زندگیتون پر از عشق...
تو ماجرای ازدواجش...
بهم گفت:
”خواهر جون!
من میخوام...شهید شم...اما…
کارم گیره....
نصف ایمانم هنوز کامل نشده...
با دختری که تو واسم پیدا میکنی...
این نیمه رو تکمیل میکنم...”
پرسیدم:
“دختر مورد نظرت چه مشخصاتی داره...؟!”
گفت:
“جز ایمان دختر و اصل و نسب خونواده ش...
مشخصه ی دیگه ای ندارم...
مشخصات ظاهری برام مهم نیست...
مهم نصف دیگه ی ایمانمه...
دختری واسم انتخاب کن که بعد شهادتم،هیچ آه و افسوسی نداشته باشه..."
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دی ماه سال ۶۱ …
تهمینه و ولیالله به حسینیهی جماران رفتن و امام(ره) خطبه عقدشونو خوند...
ولیالله از امام خواست براشون دعا کنه...
امام دعا کرد:
«خدایا...!
فرزندان خوب و سالمی به آنها عطا کن...»
بعد به تهمینه گفت:
"دخترم…با شوهرت بساز…"
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
رفتار ولیالله با تهمینه...
واسه زوجا و خونوادههاشون تو فامیل تازگی داشت و عجیب بود...
ولی الله هیچ وقت...
❤ جلوتر از همسرش راه نمی رفت...❤
❤ کفش جلو پاش جفت میکرد...❤
❤ سر سفره اونقد منتظر میموند تا تهمینه بیاد و دو لقمه غذا بخوره...
بعد شروع میکرد به غذا خوردن...❤
❤ مدام به این تازه عروس میگفت:
"علیا مخدره"❤
خواهرای تهمینه،با تعجب نگاشون میکردن و میخندیدن...
.
🌹 شهید ولی الله چراغچی🌹
.
#پ.ن:
لیلی و مجنون و امثالهم...
افسانه ای بیش نیستن...
اما متاسفانه...
امروز تا حرف عشق میاد وسط...
زودی یاد این افسانه ها میفتیم و میشن نقل محافل...
در حالی که الگوهایی اینچنینی داریم که تو عصر خودمون نفس میکشیدن و زندگی میکردن...
خدایی عشق بی نظیر این شهید بزرگوار نسبت به همسرش،ستودنی و خواستنی نیست...؟!
#این_عشق_اللهی_است...
لحظه لحظه های زندگیتون پر از عشق...
- ۸۴۴
- ۰۲ مرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط