wine of love
wine of love 🍷🖤
Part 8
ادامه^^
ویو بورا✧✦
ارباب ته رفت منم نشستم روی سندلی خوابم میومد و چشمامو بستم و خوابمبرد.
پرش زمانی به ساعت۱٠🕰
یهواز خواب پریدم دوروورمو نگاه کردم دیدم هیچکس نیست. حوصلم سررفته. پاشدم برم گوشیمو بردارم که به بچه ها زنگ بزنم که یهو در خونه باز شد و ارباب ته اومد تو بهش سلام کردم اوننمبهم سلام کردم و بعد رفتم تو اتاقم که به بچه ها زنگ بزنم به یون
مکالمه^^
بورا: سلام یون خوبی
یون: سلام بورا تو خوبی
بورا: ممنون میگم میای بریم بیرون با بچه ها
یون: باشه بریم ساعت چند؟
بورا: ساعت ۴تا هر ساعتیکه تونستیم
یون: باشه میبینمت
بورا: میبینمت بای
یون: بای
تمام°°
رفتم به هانول هم گفتم اونم گفت باشه هانول زنگ زد به هیون اونم گفت باشه اوکی شد.
پرش زمانی به ساعت۴🕰
لباسمو پوشیدم یون و هیون اومدن دمبالموم رفتیم کافه
اسلاید اول»»»
اسلاید دوم»»»
اسلاید سه وم»»»
اسلاید چهارم»»»
رسیدیم کافه نشستیم سر میز و شورو کردیم به حرف زدن.... ادامه دارد
اینم پارتجدید
حمایت عالییی♬♪
بای☆♡
Part 8
ادامه^^
ویو بورا✧✦
ارباب ته رفت منم نشستم روی سندلی خوابم میومد و چشمامو بستم و خوابمبرد.
پرش زمانی به ساعت۱٠🕰
یهواز خواب پریدم دوروورمو نگاه کردم دیدم هیچکس نیست. حوصلم سررفته. پاشدم برم گوشیمو بردارم که به بچه ها زنگ بزنم که یهو در خونه باز شد و ارباب ته اومد تو بهش سلام کردم اوننمبهم سلام کردم و بعد رفتم تو اتاقم که به بچه ها زنگ بزنم به یون
مکالمه^^
بورا: سلام یون خوبی
یون: سلام بورا تو خوبی
بورا: ممنون میگم میای بریم بیرون با بچه ها
یون: باشه بریم ساعت چند؟
بورا: ساعت ۴تا هر ساعتیکه تونستیم
یون: باشه میبینمت
بورا: میبینمت بای
یون: بای
تمام°°
رفتم به هانول هم گفتم اونم گفت باشه هانول زنگ زد به هیون اونم گفت باشه اوکی شد.
پرش زمانی به ساعت۴🕰
لباسمو پوشیدم یون و هیون اومدن دمبالموم رفتیم کافه
اسلاید اول»»»
اسلاید دوم»»»
اسلاید سه وم»»»
اسلاید چهارم»»»
رسیدیم کافه نشستیم سر میز و شورو کردیم به حرف زدن.... ادامه دارد
اینم پارتجدید
حمایت عالییی♬♪
بای☆♡
- ۲.۸k
- ۲۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط