ترک کردن را خوب یاد گرفته ام از زمانی که یادم هست

ترک کردن را خوب یاد گرفته ام... از زمانی که یادم هست
مشغول ترک‌کردن بوده ام
از اسباب بازی هایم گرفته تا کتانی که دیگر به پایم نمی‌ رفت
از ترک‌کردن خانه ی قدیمی‌گرفته
تا ترک‌ کردن هم‌ محلی و هم کلاسی هایم
چند سال که گذشت لذت های کودکی را ترک‌ کردم
لذت هایی که بعد ها فهمیدم هیچ جایگزینی ندارند
سن و‌سالم که بیشتر شد ...
دنیا را که کامل تر دیدم فهمیدم
فقط من نیستم که ترک می‌کنم ...
یکی از دوست های دوران دبیرستانم درس خواندن را ترک کرد
پدر بزرگم زندگی را ترک‌کرد
رفیق قدیمی ام کشور را ترک‌ کرد
یکی از پیرمردهای محل آلزایمر گرفت خاطراتش را ترک‌کرد
و....
دختر همسایه ی دیوار به دیوارمان همسرش را ترک‌کرد ... می‌گفتند شوهرش ترک نمی‌کرده ... و من فکر می‌کردم اگر ترک‌نکنی ترکت می‌کنند !!!!!!!! سال ها گذشت ...
اولین بار که دلم لرزید
و معشوقه دار شدم
فکر می‌کردم دیگر قرار نیست ترک‌کنم‌... اما ترک کردن همیشه دست خودت نیست ...
باید تقصیر را گردن سرنوشت انداخت
یا شرایط نمی‌دانم
فقط‌می دانم گاهی ترک‌کردن تنها راه نجات است
زمان باد است یا طوفان نمی دانم ... فقط می‌دانم از آن روز ها زمان زیادی گذشته
این روزها وقت ترک کردن آدم ها ،
نه درد میکشم
نه تب میکنم نه بدنم میلرزد...
یک بی حسی کامل
نه احتیاج به قرص دارم و
نه احتیاج به پرستار
سال هاست هر‌ کسی را می توانم ترک‌ کنم
بدون خماری ... بدون بدن درد ... بدون خاطرات ... زندگی معلم خوبی بود
ترک‌ کردن را خوب یاد گرفته ام
دیدگاه ها (۱)

✒ ....باور‌ کنفراموش کردم پیش از تو‌کجا بودمچگونه بودمباور ک...

یاد گرفتم چطور مغرور باشم حتی اگه توو چشم اینا منفور باشم

نَه چشمآטּ آبــﮯ دارَمنه کفشهآﮮ پآشنِه بُلنَدهَمیشِه کَتآنـﮯ...

دلم تنگه ببار بارون.شریک گریه ی من باش.به جای اون که پیشم نی...

_چشم هایم خیره به چشم های نوزادی ست که تازه به دنیا آمدههمه ...

وانشات اینوماکی//پارت ۳

عشق ؟! نه من از عشق متنفر شدم عشق من رو نابود کرد من خاکستر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط