تنهایی را دوست دارم
تنهایی " را دوست دارم....
بی دلیل ترین همراهی است که خسته نمی شود حتی اگر بریده باشی...
شاید او دوست داشتنی ترین همراه باشد...
کسی چه می داند...
امروز نیز چون روزهای گذشته , تکرار کردم هر آنچه در نبودنت یاد گرفتم ...
دَرِ خانه را باز کردم تا شاید پستچی محله ی مان امروز نامه ای برایم بیاورد...
اما دستهای خالی و پُر امیدم پُرشد از کاغذهای تبلیغاتیِ جوانی که پلاک ها را می شمرد...
گویی باز هم باید با همراهِ بی دلیلم " تنهایی " خلوتی داشته باشم.
چقدر وفادار است ...
" تنهایی " را می گویم ..
با هربهانه و جدالی تَرکَت نخواهد کرد...
او برایم می نویسد دیوانِ خاطرات را و می خواند ترانه ی " تنهایی " ام را ...
زنگِ دَر بود ...
دوان دوان به پیشوازت آمدم ...
پستچیِ محله بود...
سرمست از آن که بالاخره از تو پیامی آمد....
بی دلیل ترین همراهی است که خسته نمی شود حتی اگر بریده باشی...
شاید او دوست داشتنی ترین همراه باشد...
کسی چه می داند...
امروز نیز چون روزهای گذشته , تکرار کردم هر آنچه در نبودنت یاد گرفتم ...
دَرِ خانه را باز کردم تا شاید پستچی محله ی مان امروز نامه ای برایم بیاورد...
اما دستهای خالی و پُر امیدم پُرشد از کاغذهای تبلیغاتیِ جوانی که پلاک ها را می شمرد...
گویی باز هم باید با همراهِ بی دلیلم " تنهایی " خلوتی داشته باشم.
چقدر وفادار است ...
" تنهایی " را می گویم ..
با هربهانه و جدالی تَرکَت نخواهد کرد...
او برایم می نویسد دیوانِ خاطرات را و می خواند ترانه ی " تنهایی " ام را ...
زنگِ دَر بود ...
دوان دوان به پیشوازت آمدم ...
پستچیِ محله بود...
سرمست از آن که بالاخره از تو پیامی آمد....
- ۸۲۰
- ۲۰ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط