چند روز قبل در جلسه ای وقتی مجری برنامه خواست از من دعوت

چند روز قبل در جلسه ای وقتی مجری برنامه خواست از من دعوت کند شعر عجیبی خواند ، شعری که سالها پیش سروده و فراموشش کرده بودم ! نمی دانستم مجری برنامه این شعر را که جایی هم چاپ نکرده ام از کجا آورده و این پرسش با من بود تا امروز که وبلاگ قدیمی خودم در پرشین بلاگ را بعد از سالها دوباره یافتم و دیدم این شعر از آخرین نوشته هایم در آن خانه قدیمی بوده است. قدم کلیک هایتان بر چشم ! و ... اتفاقا شعر هم مال ماه رجب بوده است! ... که بی عشق ، مردن به از زندگیست ... که بی عشق ، مردن به از زندگیست

نیارد خـــــــــــــــــدا ، روز بی عــشق را که بی عشق ... مردن به از زندگیست

مپندار تـــــــــــکرار مصرع خطاست ! که تکرار حـــــــــــــق ، سرّ پایندگیست

بیا حضرتــــــــــــــــــــش را زیارت کنیم جز این هر چه ، اسباب شرمندگیست

سخن از چه گویــــیم ، از این تازه تر ؟ چو با عشق ، هـر کهـــنه را تازگیست

اگر عشق نَبْوَد ، خدایی کجــــاست ؟ وگر عشق نبوَد ، کـــــــجا بندگیست ؟

اگر عشق نبوَد ، چرا شعر و شــــور ؟ که بی عشق ... مردن به از زندگیست

#رجب #عشق 15 رجب المرجب ، بیروت
دیدگاه ها (۲)

معروف یعنی "شناخته شده" [به عنوان کار خیر] و چیزی که باور عم...

بالاخره نخستین رویداد استارتاپی دینی و مذهبی که مدتها در فکر...

به بهانه روز معلم و دیدار اعضای هیأت علمی و اساتید دانشکده ب...

وقتی می خواستیم مجلات زمزم را برای خارج از کشور منتشر کنیم ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط