برده part
برده ﴾۳۶ part
جونگ کوک متاسف سری تکون داد و روبه خواهرش کرد: آری با چیکار کردی
آری: به خدا من هیچ کاری نکردم همش تقصیره این دختره ست
هویون کلافه چشمی چرخوند تا اینکه روی جیمین که داشت بهش با نیشخند نگاه میکرد زوم شد با چشمکی که جیمین بهش زد نگاهش رو گرفت بیخیال گفت : روز خوش
راهشو گرفت و رفت جیمین تند دنبالش راه افتاد درحالیکه پشت سرش راه میرفت خواست اون دختر روانی رو در بیاره پس با ناز کلماتی که میگفت رو بیان کرد : عزیزم هویونم... ماه من ..زندگی من ..عشقم...
هویون سره جایش ایستاد و روبه جیمین کرد بیخیال بهش نگاه کرد : چی زدی تو دیونه
جیمین انگشت اشاره اش را روی لپ سفید و نرم هویون کشید
شاید این لمس واسه جیمین زیادی ساده بود اما هویون گرمی روی پوستش رو حس میکرد داغ بود به قدری که گونه آن دختر رو میسوزاند
هویون فشردن پلک هایش روهم با خشم دست جیمین رو پس زد و گفت : چرتو پرت تحویل من نده دنبالمم راه نیافت
دوباره راهشو کشید و رفت اما جیمین ول کن نبود دوباره دنبالش راه افتاد
جونگ کوک با جدیت به خواهر بدجنسش نگاه میکرد تا اینکه آری پرید و بازوی برادرش رو با عشوه گرفت و گفت : اوپا منو زمین زدن ..
جونگ کوک کلافه اخم کرده قدم برداشت یه سول هم همراه آنان راه افتاد
جونگ کوک متاسف سری تکون داد و روبه خواهرش کرد: آری با چیکار کردی
آری: به خدا من هیچ کاری نکردم همش تقصیره این دختره ست
هویون کلافه چشمی چرخوند تا اینکه روی جیمین که داشت بهش با نیشخند نگاه میکرد زوم شد با چشمکی که جیمین بهش زد نگاهش رو گرفت بیخیال گفت : روز خوش
راهشو گرفت و رفت جیمین تند دنبالش راه افتاد درحالیکه پشت سرش راه میرفت خواست اون دختر روانی رو در بیاره پس با ناز کلماتی که میگفت رو بیان کرد : عزیزم هویونم... ماه من ..زندگی من ..عشقم...
هویون سره جایش ایستاد و روبه جیمین کرد بیخیال بهش نگاه کرد : چی زدی تو دیونه
جیمین انگشت اشاره اش را روی لپ سفید و نرم هویون کشید
شاید این لمس واسه جیمین زیادی ساده بود اما هویون گرمی روی پوستش رو حس میکرد داغ بود به قدری که گونه آن دختر رو میسوزاند
هویون فشردن پلک هایش روهم با خشم دست جیمین رو پس زد و گفت : چرتو پرت تحویل من نده دنبالمم راه نیافت
دوباره راهشو کشید و رفت اما جیمین ول کن نبود دوباره دنبالش راه افتاد
جونگ کوک با جدیت به خواهر بدجنسش نگاه میکرد تا اینکه آری پرید و بازوی برادرش رو با عشوه گرفت و گفت : اوپا منو زمین زدن ..
جونگ کوک کلافه اخم کرده قدم برداشت یه سول هم همراه آنان راه افتاد
- ۴۵۸
- ۲۸ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط