بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم
شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم
نسیم عطرگردان را شِکَر در مجمر اندازیم
چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش
که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم
صبا خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز بود
کان شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیم
یکی از عقل می‌لافد یکی طامات می‌بافد
بیا کاین داوری‌ها را به پیش داور اندازیم
بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه
که از پای خمت روزی به حوض کوثر اندازیم
سخندانی و خوشخوانی نمی‌ورزند در شیراز
بیا حافظ که تا خود را به ملکی دگر اندازیم
دیدگاه ها (۰)

عکس تودرآغوشم از عشــق تو می خوانم ای نگارزیبایم من عشــق تو...

تب کردن تو، مُردن من هر دو بهانهعشق است که بین من و تو در تب...

هر از گاهی از رفاقت‌هاتون هم مث حساب بانکی‌‌هاتون چند گردش آ...

ازم سوءاستفاده جنسی کردورفت؟

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط