واربابخشن پارت

و#ارباب_خشن [پارت³⁴]
رفتم توی گالری..اوم عکسی نداشت_سطل اشغال رو نگاه کردم...فقط یه عکس بود.
زدم روش-عکس یه دختر بود کنار جین-
یعنی این دختره کیه؟....ولش اصلا به منچه.
گوشی رو خاموش کردم و رفتم زیر پتو"جشمامو بستم و خوابیدم..
2 ساعت بعد^^
(خمیازه)...پتو رو کنار زدم و رفتم دستشویی...رفتم موهامو شونه کنم که نامه ای روی میز دیدم'
"بیدار شدی بیا پایین"
نامه رو مچاله کردم و انداختم توی سطل اشغال_موهانو شونه کردم و رفتم پایین..
رفتم اشپزخونه و لیوانی برداشتم. از یخچال بطری ابی برداشتم و لیوانمو پر کردم..
جین:سلام_
مین:....
جین: من میخوام برم بیرون..احتمالا دیر وقت میام_خواستی غذا سفارش بده برات پول گذاشتم'
اصلا چرا به من میگه؟...اوف مثلا میخواد خودشو صمیمی نشون بده_
به طرف در رفت...
جین: خدافظ.
به طرف سالن رفتم و تلویزیون رو روشن کردم...چرا من انقدر خونسردم؟_اوفففف اتفاقات زیادی تا الان افتاده.
برده شدنم..مردن سهون..کلی کتک خوردنم/و حالا هم اعتراف جین.
اون واقعا نمیفهمه درد چیه؟...اون خودش باعث شد من درد بکشم' عههه مین سو انقدر سخت نگیر
اما شاید اون حسش نسبت به من واقعه ای باشه..اهههه من فقط باید یک ماه تحملش کنم از اینجا برم-
کانالی داشت فیلم عاشقانه ای میداد..
هه پایان خوش؟_این واقعیت نداره'شاید داستان منم پایان خوشی نداره.
دلم خوراکی میخواست-چی میشه اگه برم بیرون...اومم؟
دوست ندارم عین زندانیا تو اینجا بمونم* بلند شدم و یه ژاکتی برداشتم با مقداری از اون پولی که جین گذاشت.
رفتم توی حیاط.
نگهبان: خانم جایی میرین.
مین: اوم ...میخوام برم خرید.
نگهبان: سوار ماشین شید.
سوار شدم که حرکت کردیم...پنجره رو پایین دادم و بیرون رو نگاه کردم-
چیزی توجه مو جلب کرد...یه ماشین سیاه دنبالمون بود_شاید راهش با ما یکیه..
مین: همینجا وایسا.
از ماشین پیاده شدم.
مین: زود برمیگردم.
رفتم توی مغازه"
خانم یانگ: عه مین سو...خیلی وقت بود ازت خبری نداشتم.
مین: درسته..خوب یه کاری برام پیش اومده بود.
خانم یانگ: از اون شیرینی ها میخوای
مین: بلهههه
یه جعبه شرینی خریدم و برگشتم به ماشین..
برگشتیم به عمارت_رفتم تو...ژاکتمو در اوردم و نشستم و شروع کردم به خوردن...اوممن خیلی خوشمزست_
بلند شدم و هین خوردن شروع کردم به راه رفتن_از پله ها بالا رفتم
دیدگاه ها (۰)

و در اتاقا رو باز کردم...یه اتاقی ته راهرو بود...رفتم و درشو...

به#ارباب_خشن [پارت³⁵]رفتم به سمت نامه و بازش کردم"{بورام...م...

مینملافه رو بیشتر به خودم فشردم'سوار ماشین شد...ماشین رو روش...

چی#ارباب_خشن [پارت ³²]اه لعنتی..چطور نفهمیدم__باید قبل از ای...

نفرین شیرین. پارت 1

تکپارتیموضوع:وقتی بی خبر میره سفر کاریاز زبون شوگا:از چند رو...

بیب من برمیگردمپارت : 70قرص رو خوردم بلند شدم پ خواستم برم ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط