دل به تو دادم چرا دائم شکایت میکنی

...
دل به تـو دادم چـرا دائـم شکایت می‌کنی
من‌پر ازدرد وتو ازاحساس‌صحبت می‌کنی
جان به‌پایت دادم و گم درمیان اشک خود
سخت می‌سوزم تو هم من رقابت می‌کنی
من به‌هجر تو چه ایامی که باخود ساختم
سوختم ازعشق رقیبان را حمایت می‌کنی
چشم خـود بستم نبینم لحظه‌‌ای درد تو را
من‌چه‌کردم با توکه احساس‌غربت می‌کنی
ای که می‌خندی به‌من در لحظه دل باختن
داد و فـریاد از دلـم با من لجاجت می‌کنی
من به بنـد تو اسیر افتـاده‌ام در درد خـود
غافـل از ایـن درد با اغیـار رفاقت می‌کنی
عمر شب کوتاه و رویاهـای شیرین در گذر
صبح با روی‌تو تعریف و تو غفلت می‌کنی
آه عمرم رفت بی‌تو سر شد این‌دنیای دون
من که بیمار توام دل‌ را چه غارت می‌کنی
در نگاه مست تو آهسته می‌سوزد به هجر
تن به تنهایی، تو آن را بی شرافت می‌کنی
شعر من یک واژه کم دارد بیان نام توست
از چه این‌اشعار سوزان‌را قضاوت می‌کنی
گر چه می‌بازد ندا در سرنوشتش عشق تو
شـادم از یادت، برو هر چند عادت می‌کنی #سروده_های_عاشقانه
دیدگاه ها (۱)

Mr. Trump, if you didn't intervene in the downing of a Ukrai...

...مرا در خویش پنهان کن میان بازوان خودمرا با شعر معنا کن به...

🏴 مردان مرد کمتر پیدا می‌شوند و انگشت شمار، دشمنانی که در پی...

...امشب به شور عشقت تا صبح بی‌قرارمبا خاطرت نشستم میلی به‌خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط