برادر بی رحم من
برادر بی رحم من💔🥀🖤
💫part 1
ویو یورا:
حالم خیلی بد بود داشتم از شدت گریه میمردم هنوز نمیتونم باور کنم پدر و مادرم رد از دست دادم الان باید چیکار کنم تازه قراره داداشم بیاد و منو با خودش ببره ولی من میترسم خیلی وحشت دارم ازش اون چندساله که از پیش ما رفته و یجای دیگه زندگی میکنه وقتی پیش ما بود من روزی نبود که ازش کتک نخورم الانم قراره اینجوری بشه اخه چرا اینقدر بدبختم سر خاک مامان و بابام بودیم و همه اونجا بودن و مم داشتم داداشم رو نگاه مبکردم حالش بهتر از من نبود اونم خیلی مامان و بابا رو دوست داشت سرمو پایین انداختم و زدم زیر گریه
ویو یونگی:
از وقتی شنیدم مامان و بابام مردن حالم خیلی بده من خیلی اونا رو دوست داشتم الان بورا تنهاس درسته ازش خوشم نمیاد ولی سرپرستیشو قبول کردم امیدوارم بتونم جلوی خودمو و سادیسممو بگیرم که بهش اسیب نزنم دیدم خالم اومد سمتم
علامت خاله:.'
علامت بونگی: "
'یونگی عزیزم
"جانم خاله
'میسه به لحظه با من بیای
" چشم
( میرن یه گوشه ای)
"خاله بهتون تسلیت میگم
'منم همینطور
"جانم چیشده
'یونگی من ازت یه خواهش دارم
" بفرمایید
'یونگی من هنوز یادمه چقدر یورا رو اذیت کردی
"اوف بیخیال
'الان که سرپریتیشو قبول کردی باید حواست بهش باسه اون بیچاره خیلی دوستت داره اما ازت میترسه
" من برادرشم چرا باید ازم بترسه؟
'چون یادشه چه بلاهایی سرش اوردی و چقدر کتکش زدی
"خیلی خب الان چیکار کنم
'خواهش میکنم حالا که داری میبریش حواسط بهش باشه گناه داره
" چشم خاله حواسم هست سعی میکنم جلوی سادیسمم رو هم بگیرم خوبه؟
'اره عزیزم خوبه مرسی
"خواهش میکنم
ویو یورا:
همه رفتن منم داشتم هنوز گریه میکردم که حس کردم یکی منو بغل کرده سرمو اروم بالا اوردم و خشکم زد داداشم بود
(علامت یورا=&)
(بچه ها همه حرفای یورا با بغض و ترس شدیده)
&د.... داداش
" سلام
&س... سلام
"خوبی
&چطوری میتونم خوب باشم؟
" درک میکنم منم حالم بده
&داداش
"بله
&من الان تکلیفم چیه
" خب قراره بیای با من زندگی کنی
&دلم نمیخواد مزاحمتون بشم
"مزاحم نیستی عزیزم
ادامه دارد....
چطور بود؟
قرار نبود الان بزارمش اما خیلی اسرار کردید دیگه گذاشتم یه پارتشو ببخشید اگر کمه میخوام برم مدرسه
💫part 1
ویو یورا:
حالم خیلی بد بود داشتم از شدت گریه میمردم هنوز نمیتونم باور کنم پدر و مادرم رد از دست دادم الان باید چیکار کنم تازه قراره داداشم بیاد و منو با خودش ببره ولی من میترسم خیلی وحشت دارم ازش اون چندساله که از پیش ما رفته و یجای دیگه زندگی میکنه وقتی پیش ما بود من روزی نبود که ازش کتک نخورم الانم قراره اینجوری بشه اخه چرا اینقدر بدبختم سر خاک مامان و بابام بودیم و همه اونجا بودن و مم داشتم داداشم رو نگاه مبکردم حالش بهتر از من نبود اونم خیلی مامان و بابا رو دوست داشت سرمو پایین انداختم و زدم زیر گریه
ویو یونگی:
از وقتی شنیدم مامان و بابام مردن حالم خیلی بده من خیلی اونا رو دوست داشتم الان بورا تنهاس درسته ازش خوشم نمیاد ولی سرپرستیشو قبول کردم امیدوارم بتونم جلوی خودمو و سادیسممو بگیرم که بهش اسیب نزنم دیدم خالم اومد سمتم
علامت خاله:.'
علامت بونگی: "
'یونگی عزیزم
"جانم خاله
'میسه به لحظه با من بیای
" چشم
( میرن یه گوشه ای)
"خاله بهتون تسلیت میگم
'منم همینطور
"جانم چیشده
'یونگی من ازت یه خواهش دارم
" بفرمایید
'یونگی من هنوز یادمه چقدر یورا رو اذیت کردی
"اوف بیخیال
'الان که سرپریتیشو قبول کردی باید حواست بهش باسه اون بیچاره خیلی دوستت داره اما ازت میترسه
" من برادرشم چرا باید ازم بترسه؟
'چون یادشه چه بلاهایی سرش اوردی و چقدر کتکش زدی
"خیلی خب الان چیکار کنم
'خواهش میکنم حالا که داری میبریش حواسط بهش باشه گناه داره
" چشم خاله حواسم هست سعی میکنم جلوی سادیسمم رو هم بگیرم خوبه؟
'اره عزیزم خوبه مرسی
"خواهش میکنم
ویو یورا:
همه رفتن منم داشتم هنوز گریه میکردم که حس کردم یکی منو بغل کرده سرمو اروم بالا اوردم و خشکم زد داداشم بود
(علامت یورا=&)
(بچه ها همه حرفای یورا با بغض و ترس شدیده)
&د.... داداش
" سلام
&س... سلام
"خوبی
&چطوری میتونم خوب باشم؟
" درک میکنم منم حالم بده
&داداش
"بله
&من الان تکلیفم چیه
" خب قراره بیای با من زندگی کنی
&دلم نمیخواد مزاحمتون بشم
"مزاحم نیستی عزیزم
ادامه دارد....
چطور بود؟
قرار نبود الان بزارمش اما خیلی اسرار کردید دیگه گذاشتم یه پارتشو ببخشید اگر کمه میخوام برم مدرسه
- ۱۳.۳k
- ۱۱ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط