ادامه پارت
ادامه پارت 90
جونگکوک پشت به در روی تخت دراز کشیده بود ... ویوا لباسش رو عوض کرد و لبه تخت نشست جونگکوک هنوز پشت بهش دراز کشیده بود
که صدای ظریف دختر توی فضای ساکت اتاق پیچید
ویوا : از قصد نبود صبح دیر بیدار شدم و یونگهو یهویی اومد گفت بریم گوشیم از دیشب سایلنت بود نشنیدم زنگ زدی
مثل دختر بچه های شده بود که نمیخواد اشتباهش رو قبول کنه و دنبال توجیه بود اما جونگکوک به شنیدن اینا هیچ تکونی نخورد
دختر نفس عمیقی کشید و با فکر اینکه جونگکوک خوبه پشت بهش دراز کشید و پاهاش رو جمع کرد
سرمای عجیبی تنش رو میلرزوند اما دمای اتاق اونقدر پایین نبود که سردش بشه ... بین خوابو بیداری بود که احساس کرد توی آغوش گرمی فرو رفته و دستای قوی دوره کمرش حلقه شد.و جونگکوک بدنش رو به خودش چسپوند
بیدار شد اما تکون نخورد و لحظه ای نگذشته بود که نفس های گرمی به گوشش خورد و عطر مردونه اش رو استشمام کرد
خیلی زود جوری گرم شد که احساس شدیده گرما میکرد حالا منشأ گرمای هر شبش رو فهمیدی جونگکوک با آوغوشش جوری گرمش میکرد که حتا لحظه ای احساس سرما نکنه این مرد که اعتماد توی زندگیش شرط اول بود هیچ وقت اعتماد همسرش رو خطشه دار نمیکرد
و دختر بهش اعتماد داشته بیشتر از هر کسی توی زندگیش با لخند پررنگی که از احساس خوبی که داشت روی لبش شکل گرفت چشماش رو بست و با اینکه روزه بدی داشته به خواب آرامش بخشی فرو رفته
غلط املایی بود نادیده بگیرید چون واقعا وقت نداشتم تصحیح کنم
جونگکوک پشت به در روی تخت دراز کشیده بود ... ویوا لباسش رو عوض کرد و لبه تخت نشست جونگکوک هنوز پشت بهش دراز کشیده بود
که صدای ظریف دختر توی فضای ساکت اتاق پیچید
ویوا : از قصد نبود صبح دیر بیدار شدم و یونگهو یهویی اومد گفت بریم گوشیم از دیشب سایلنت بود نشنیدم زنگ زدی
مثل دختر بچه های شده بود که نمیخواد اشتباهش رو قبول کنه و دنبال توجیه بود اما جونگکوک به شنیدن اینا هیچ تکونی نخورد
دختر نفس عمیقی کشید و با فکر اینکه جونگکوک خوبه پشت بهش دراز کشید و پاهاش رو جمع کرد
سرمای عجیبی تنش رو میلرزوند اما دمای اتاق اونقدر پایین نبود که سردش بشه ... بین خوابو بیداری بود که احساس کرد توی آغوش گرمی فرو رفته و دستای قوی دوره کمرش حلقه شد.و جونگکوک بدنش رو به خودش چسپوند
بیدار شد اما تکون نخورد و لحظه ای نگذشته بود که نفس های گرمی به گوشش خورد و عطر مردونه اش رو استشمام کرد
خیلی زود جوری گرم شد که احساس شدیده گرما میکرد حالا منشأ گرمای هر شبش رو فهمیدی جونگکوک با آوغوشش جوری گرمش میکرد که حتا لحظه ای احساس سرما نکنه این مرد که اعتماد توی زندگیش شرط اول بود هیچ وقت اعتماد همسرش رو خطشه دار نمیکرد
و دختر بهش اعتماد داشته بیشتر از هر کسی توی زندگیش با لخند پررنگی که از احساس خوبی که داشت روی لبش شکل گرفت چشماش رو بست و با اینکه روزه بدی داشته به خواب آرامش بخشی فرو رفته
غلط املایی بود نادیده بگیرید چون واقعا وقت نداشتم تصحیح کنم
- ۲۰.۲k
- ۲۹ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط