اتاق را گشتم هنوز نفسهایت

‍ ‍ اتــــاق را گشــــتم هنوز نفسهایت
لا به لای خلوت کم کز میکرد

گاهی می دوید و ازسر آیینه
به چشمهایم اویزان میشد
با خطوط مبهم اشک

اما هرگز به سقوط هیچ نوازشی نمی رسید

مگر جز این می خواستم ؟
رها شود
یک استعاره ی پنهان
سر بخورد از سر آستین
به کشف
هجا هجای حسی برهنه

دگرگون کند
لایه لایه
عضلات پیراهنم را

تعارض بی همتای عزیز
بیا شمیم ات را
به انقضای بوییدنم ببر

چقدر سنگین است
عطر تنفس جاری ات
در چارخانه ی پیراهن
از کانال من در تلگرام بازدید بفرمائید*

https://t.me/monlightyy/AAAAADwlabGn5JpFx5ds8A
دیدگاه ها (۷)

دَر مَنظومه ی شَمسیِ خیالَمدَست از تابیدنتبر نَدار خورشیدکم ...

و آنقدر دوسـتتدارم❤ ڪه پـروانه ‌ها گیج می شن گـلهاتعجب می ڪن...

ندیدن دلتنگی نیست.لحظه های دیدارمان با همه زیباییباز پر از د...

گرگ به گله خیره مانده بودپرسیدم:مگر گرگ ها هم فکر می کنندگفت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط