‌پارت ۸۴ قسمت ۲

خندید و گفت : ماشالله خودمونی و باهوش هم که هستی عزیزم والا واسه اینه از شما اجازه بخوام واسه یه وقت واسه عمر خیر
لبخندم خشک شد گفتم : اممم ببخشید ولی من..
حرفمو قطع کرد وگفت: ماشاالله شما رو زمین نمیمونی از بس که خوب و باوقارین پسر منم ماشالله بهتر از شما که نه ولی از شما کمم نیست
گفتم : درسته از مادری مثل شما معلومه یه شیر مرد پا میگیره ولی من....
خواست دوباره حرف بزنه که
با صدای برسام جا خوردم که از اون طرف پرده میگفت: خانوم محترم از کسی که نامزد داره میخواین خواستگاری کنین پرده رو زدم کنار و سرمو بردم بیرون خانومه لباسش پوشیده بود و روسری به سر داشت من رو کنار زد و از پرده رد شد و گفت: شما نامزد این خانومی
برسام گفت : بله چطور
خانومه رو به من گفت: والا مادر نه به شما که اینقد خوش برخوردی نه به این نامزد سیب زمینیت بالا تا پایین برسام رو از نظر گذروند و گفت : دخترم حیف شدی
یه صدا اومد که می‌گفت مامان جان ارم داشتی!؟
خانومه روشو سمت پسری کرد که چند ثانیه پیش صداش کرده بود و گفت : عه مادر اومدی
دیدگاه ها (۰)

پارت ۸۵

سلام:)

پارت ۸۴ قسمت ۱

مهم**

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط