اش میتوانستم

ڪاش می‌توانستم
مرزهاے دلتنڪَی را
با بوسہ پشت سر بڪَذارم
و در سرزمین نڪَاهت
تا همیشہ منزل بڪ‍َزینم
ڪاااش می‌توانستم
با زبان اشاره
تمام علاقہ‌ام را
بر پیڪره احساست
نقش نمایم..
دیدگاه ها (۳)

در بازی زندگی یاد میگیریاعتماد به حرفای قشنگ بدون پشتوانهمثل...

دلم برایِ آدم هایِ مهربان ، می گیرد .آدم هایِ اصیلی که برایِ...

چشم ها را می توانبست و ... ندیدیا نخواست ...یا نگفت ...چه کن...

شب که میشود!دلتنگی اش امانم را میبرد...خیالش تا صبح در سرم م...

بمیرم برای غربتت مادر جان❤️‍🩹💔⁨⁨مظلوم علی مظلوم علی💔⚠️مسئله ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط