دست تقدیرقلم چون که به دستش لرزید

دست تقدیرقلم چون که به دستش لرزید

ورق و کاغذ و بوم و همه را کرد خراب

خواست با جوهره ی ریخته بر روی زمین

بکشد فکر وخیال و غم و هجران وسراب

#افسوس.
#بسیاردروغ مـےگفت.


#مجتبی_کریم_پور
دیدگاه ها (۸)

چه حالی؟چه احوالی؟!چه روز وچه روزگاری؟!منشعرِ غم آلود جهانم....

حس می کنم که وقت گذشته استحس می کنم که -لحظه- سهم من از برگ ...

بِرَوَم یا نَرَوَم از دل و دنیای شما ؟بِنَهَم یا نَنَهَم جان...

ساعت ب وقت ⓗ:ⓗخاطرات سوختس.گر طالب راه حق شوی، ره پیداستاو ر...

black flower(p,286)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط