دانشگاه مرگ پارت۱۵

دلم میخواد بدونم مین سو از این راه مخفی خبر داره یا نه ؟
اون دختر مرموزیه از اینکه حتی وقتی دارم از این شرایط سخت عبور میکنم و به فکرشم متنفرم. هیچ وقت به هیچ کس آنقدر وابسته نبودم از اینکه درخشش چشم های سبزش منو به سمت خودش میکشونه متنفرم..منو ضعیف میکنه
میرسیم پایین چراقوه هامون رو به سمت هم میگیریم چشم های قهوه ای رنگ یون سوک با نور های چراغ قوه درخششی متفاوت میگیره و زیبایی واقعی خودش رو نشون میده
استاد بهمون میگه به سمت چپ حرکت کنیم دارم فکر میکنم اینجا مکان امنیه برای اینکه دانشجو هارو مخفی کنیم یا نه ؟
صد ها در روبه رومونه استاد میره جلوی یکی از در ها و با چند حرکت که سعی می‌کنم حفظ کنم اونا چین ،اونا ممکنه به درد بخور باشن
در باز میشه و نور خفیفی به چشم هامون میخوره وارد فضای قدمی و خاک خورده ی انبار شدیم.دیوار های قهوه ای رنگ و قفسه های خاک خورده ی زیادی دور ودرمون هستن .چراغ قوه ها وقت استراحت دارن
استاد:《هرچی که فکر میکنید به درد بخوره بردارین》
یه کیسه ی بزرگ برمیدارم می هو میاد سمتم:《خب..چیا باید برداریم؟》
کیسه رو بهش نشون میدم :《یکی از اینها پیدا کن و هرچی میتونی ویالون گیتار ساده گیتار برقی شیپور و هرچیزی که حمل نقلش آسونه رو جمع کن هیچی نذار اینجا بمونه به همش نیاز داریم ..تا موقعی که یه راهی برای شکست دادنش پیدا کنیم 》
سرتکون میده و موهای قرمزش مثل شراب توی هوا تکون میخورن
به کارم ادامه میدم چند تا گیتار از قفسه ها برمیدارم و به صدای جیغ های می هو میاد:《اخه یون سوک مگه میشه پیانو رو به راحتی تکون داد ..تو منطق رو چند میگرفتی ؟》
استاد:《سر وصدا نکنید 》
خنده ای میکنم و سعی می‌کنم تیکه ی موهام که از لای کش دراومده رو نادیده بگیرم سنگینی کیسه زیاده ولی چیزی حواسم رو پرت میکنه مدارک پزشکی مربوط به ازمایشگاه دانشگاهه
دور و بر رو نگاه میکنم کسی حواسش نیست خم میشم و مدارک رو میکشم بیرون تقریبا دو سانت قطر دارن شروع میکنم به خوندن و اطلاعات خوبی به دستم میرسه پس میندازمش تو کیفم و به جمع کردن وسایل ادامه میدم چند دست لباس پیدا میکنم و برشون میدارم و یه سری وسایل که فکر میکنم کمک کننده باشن
صدای یون سوک بلند میشه و توجه همون رو جلب میکه از سمت چپ اتاق میاد:《ببینید چی پیدا کردم!》
میرم سمتش استاد قبل من رسیده و می هو میرسه و بازوی راست و برهنه ی دوست پسرش رو میگیره
یه برگه اس ولی فراتر از یه برگه ارزش داره چون از عنوانش میشه اینو فهمید :{قرار داد دانشگاه و ارتش کره ی جنوبی برای ساخت دارو}
ادامه اش باعث میشه ابروهام بیشتر به هم گره بخورن {این دارو بایدمستقیم روی مغز تاثیر تاثیر بگذارد و هرچه زود تر اونو به رئیس جمهور وا گزار می‌گردد به خاطر داشته باشید باید ابتدا آن را امتحان کرده و بعد تحویل ما بدهید امضا سرپرست تیم تولد کیم بورام ..امضا سرتیپ ارتش پارک جو وون》
به یاد خانم مسن تو غذا خوری افتاد اسمی که رو سنجاقش بود همین بود:کیم بورام
از طرفی مطمئن بود فرمانده ای که غذا هارو بهشون تحویل داده بود فامیلیش پارکه چون سرباز ها صداش میکردن فرمانده پارک اما مطمئن نبود اسمش همین باشه نکته ی مهم که می هو گفت از ذهن جونگ کوک گذر کرده بود هنوز ناخن هاش روی بازوی سفید دوست پسرش رو فشار میداد:《چرا باید به رئیس جمهور واگذار بشه ؟مگه اون زنیکه ی پیر نگفت مال بیمار های روانیه 》
یون سوک:《چرا ..اینو به وضوح شنیدم 》
استاد:《من از این قرار داد خبر ندارم..میدونستم قرار دادی هست ولی نمیدونستم به رئیس جمهور ربط داره 》
جونگ کوک نتیجه ی سکوت طولانیش رو گفت:《هرچی که هست باید خیلی مطمئن و کامل میبوده..چون ذکر کردن باید حتما تست بشه 》
یون سوک کاغذ رو بهن داد و اون گذاشت تو کوله اش ساعت مچیش رو نگاه کرد نزدیک ساعت هفت بود و باید برمی‌گشت:《بیاین بریم غذا خوری ..داره هوا تاریک میشه و پیدا کردن راه سخت میشه 》
همه سرتکون دادن و باهام همراه شدن و برگشتن به سالن کنفرانس ..اروم اروم به سمت پله ها میرفتن
بوی هیولارو حس کردم ترکیبی از بوس جنازه و خون غلیظ کیسه رو دادم به یون سوک :《بدو ..فرار کن ..بدو فرار کن 》
یون سوک:《اما...》
کوک:《بهم میگم برو ..خودم از پسش برمیام 》
دیدگاه ها (۰)

دست می هو رو میگیره و استاد هم جلوشون حرکت میکنهگیتارم رو تو...

دانشگاه مرگ پارت ۱۷

دانشگاه مرگ پارت ۱۳

تولدت مبارک کیم نامجون

𝐌𝐲 𝐝𝐚𝐝𝐝𝐲 🍷پارت : ۶ویو ا.تبعد از اینکه لانا رفت بیرون تا صورت...

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت دوم

عشق یا نفرت

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط