داستان زندگی من پارت 10

ویو ا/ت

به خودم اومدم و ازش جدا شدم و رفتم بیرون و اصلا بدنم دست خودم نبود و نمی دونستم چرا داشتم باهاش همکاری می کردم چی شد اون اومد بهم گفت دوستت دارم لعنتیییییی اولین بوسه ام و اون برداشت خاستم برم بهش سیلی بزنم که تهیونگ و جیمین و دیدم جرعت نکردم برم جلو برگشتم سمت اتاقم و داخل اتاقم انقدر اعصابم خرد بود که همه‌ی وسایل رو میزمو پرت کرد پایین و دیگه نمی کشیدم و رفتم خونه همه چی یادم رفته بود و دیگه واقعا حس می کنم عاشقش شدم فلش بک صبح امروز می خاستم بهش اعتراف کنم و رفتم بیمارستان و جونگ کوک و ندیدیم و گفتن پدرش و مرخص کردن نمی دونستم چطوری باید باهاش ارتباط بگیرم که به لینا زنگ زدم اون توی گروه مدرسه هستش و شماره‌ی جونگ کوک و گرفتم بهش زنگ زدم

مکالمه ی ا/ت و کوک

کوک:الو
ا/ت ‌:منم سوجون ا/ت
کوک ‌:ا/ت چرا به من زنگ زدی شمارمو از کجا آوردی
ا/ت :همه چی رو بهت می گم ساعت هشت کافه (یک چیزی تصور کنین)
کوک:باشه و قطع کرد

لباس ا/ت و می زارم
دیدگاه ها (۷)

داستان زندگی من پارت 11

داستان زندگی من پارت 12

داستان زندگی من پارت 9

داستان زندگی من پارت 8

قلب یخیپارت ۳از زبان ا/ت:ولش کن بابا بچست دیگه یک حرفی واسه ...

قلب یخیپارت ۸ببینید چه ادمین خوبیم براتون توی یک روز دوتا پا...

قلب یخیپارت ۱۴با اینکه شرط هارو رعایت نکردید ولی گذاشتم، نه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط