باز شهوت پنج شنبه ها

باز شهوت پنج شنبه ها
که لب از کام لحظاتم می گیرد.
دست می کشد سینه ی تنهاییم را
وتا گلو را می بوسد
بغض است که در چشمان سترونم
به ارگاسم می رسد
و کنار گوشم می ریزد؛

همانجا که خاطره ی لبهایت را دفن کرده ام،
شب جمعه است
یادی نثارِ روح ِ رفته ی عشق....!


#ویدا احسان
دیدگاه ها (۳)

گفتم:مادربزرگ نمی‌خواهی بروی دکترچین و چروک دور لب‌هایت را ب...

توی زندگی همه ما یک ماندن هایی هست که از صدتا رفتن بدتر است ...

آدم، دو تا دست بزرگداشته باشد کاش!خیلی بزرگبزرگ و نامرئیکه ش...

هروقت برای آشتی آمدیگلویت را صاف کنجمله ات را با یک " دوستت ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط