خودشناسی و خداشناسی

خودشناسی و خداشناسی ـ ۱

ترسِ اشتباه

بهرام:
از خدایی ترسیدم
که تو نبودی.

خدا:
من ترس نیستم؛
من پناهِ ترسیده‌هایم.

بهرام:
وقتی شناختمت،
عاشق شدم.


---

خودشناسی و خداشناسی ـ ۲

خدایی که معرفی کردند

بهرام:
نامت را با تهدید صدا زدند
و دلم لرزید.

خدا:
نام مرا
با عشق باید صدا زد،
نه با ترساندن.


---

خودشناسی و خداشناسی ـ ۳

شناختِ خود

بهرام:
خودم را که شناختم،
پر از نیاز شدم.

خدا:
و همان‌جا
به من نزدیک شدی.


---

خودشناسی و خداشناسی ـ ۴

اعتراف

بهرام:
ایمان یعنی چه؟

خدا:
اعتراف به اینکه
تو خدا نیستی…
و چه اعتراف زیبایی‌ست.


---

خودشناسی و خداشناسی ـ ۵

عشق

بهرام (با لبخند):
حالا که شناختمت،
دیگر از تو نمی‌ترسم.

خدا:
چون ایمان
وقتی بالغ می‌شود،
عشق نام می‌گیرد.
دیدگاه ها (۰)

خودشناسی و خداشناسی – بخش ۱بهرام:خدایا…چرا بعضی‌ها تو را ترس...

خودشناسی و خداشناسی – بخش ۲بهرام:خدایا…گاهی احساس تنهایی می‌...

استوری ۵ایمانِ واقعیاز ترس شروع نمی‌شود؛از عشق شروع می‌شود 🤍

استوری ۴خودم را که شناختم،نیازمند شدم؛خدا را که شناختم،آرام.

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط