رمان شازده کوچولو

رمان شازده کوچولو

پارت ۸۲
ارسلان: شما خون بخواه فقط میخوای چیکار

دیانا: مگه دلت بچه نمیخواد

ارسلان: حدسم درست بود

دیانا: اگر بچه نمیخوای نخر

ارسلان: باشه میخرم

دیانا :آفرین

... مدتی بعد ...

ارسلان: بفرمایید

دیانا: مرسی گونشو بوسیدم و کتاب و ازش گرفتم رفتم تو اتاق صفحه اولشو باز کردم

ارسلان: حواسش نبود وارد اتاق شدم و پشت سرش ایستادم

دیانا: زدم صفحه ی بعد

ارسلان :به کجا رسیدی

دیانا: ترسیده و عصبی به عقب برگشتم اینجا چیکار میکنی نزدیک بود سکتم بدی

ارسلان: تک خنده ای کردم و گفتم جاهای خوبش بود

دیانا:کمی خندم گرفت حالا که پرو بود بزار منم جوابشو بدم اوهوم یه جای قشنگ به به

ارسلان :گلویی صاف کردم
دیدگاه ها (۱۴)

مان شازده کوچولو پارت ۸۳دیانا: چیه تو بگی من نگم ارسلان: اخم...

رمان شازده کوچولو پارت ۸۴دیانا :باخجالت صفحه اول کتابو اوردم...

رمان شازده کوچولو پارت ۸۱دیانا: اوهوم ارسلان: اسمش چیه دیانا...

رمان شازده کوچولو پارت ۸۰دیانا: هوف خسته شدم پس کی تموم میشد...

رمان بغلی من پارت های ۱۰۷و۱۰۸دیانا: از اخمی که کرده بود خندم...

رمان بغلی من پارت ۱۲۴و۱۲۵و۱۲۶و۱۲۷و۱۲۸ارسلان: معلومه که میام ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط