عنان احساسم را به دست معشوقه ای بی احساس و سنگدل سپردم

عنان احساسم را به دست معشوقه ای بی احساس و سنگدل سپردم
روزهای نخستین آشنایی مان را به خاطر دارم
همه اش...
عشق بود و من گمان کردم خداوند لطفش را بر من تمام کرده با این هدیه اش اما به مرور فهمیدم که ابراز احساساتش از روی عادت است
آخ...
که من در آن لحظه چقدر در هم شکستم
چقدر نقشت راخوب بازی کردی تو را همچون طبیب دلم یافتم و جرعه های عشقت را سر ساعت سر کشیدم سوگند نامه ات را کجای دلم جا بدهم !!
به خدا من سزاوار این همه دلهره نبودم
دیدگاه ها (۱)

گل مریم برای دیدنت دیوانه خواهم شدنگاهم کن که از بوییدنت دیو...

کاش چون پاییز بودمکاش چون پاییز خاموش وملال انگیز بودم.برگها...

همنیشین گل شدم دیدم که خارم سال هاتازه فهمیدم که غمخواری ندا...

ﺧﺒﺮﺕ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﻡﺑﯿﻘﺮﺍﺭ ﺗﻮ ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺳﯿﺎﻫﺖ ﺷﺪﻩ ﺍم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط