فردا
فردا
ویو تهیونگ
بالاخره اکتبر رسید و خب وقت مدرسه رفتن کلارا بود رفتم و براش لباس مدرسه گرفتم(اسلاید دو)در انبار و زدم
=بیا تو
رفتم تو که اومد نزدیک
=سلام اون چیه دستت
+سلام...قرارع بری مدرسه
=ولی دو ساله که من بیرون نرفتم خب عادت ندارم
+لباساتو عوض کن وسایل تحریر هم برات گرفتم
=او باشه ممنون
رفتم بیرون از صورتش خوندم حالش خوب نبود یکم بعد از انبار اومد بیرون که دیدمش خیلی ناز شده بود موهاشم بافتم ولی همچنان بلند بود
=چطوره
+خوبه...کیفتو بردار بریم
=بغض
+چیشده؟
سریع بغضش و قورت داد کیفشو برداشت و رفت تو ماشین نشست و منم رفتم نشستم و روندم
ویو کلارا
زندگی ازین بدتر نمیشه...رسیدم مدرسه چقدر بزرگ بود خیلی باحال بود مدیر کلاسم و نشون داد منم رفتم تو کلاس که یه دختره اومد پیشم نشست
∆سلام خوبی
=س..سلام مرسی
∆من بیانکام خوشبختم
=منم ک..کلارام
∆لکنت داری؟
=نه
∆خوبه
که تهیونگ اومد تو کلاس و به سمتم اومد و ادای بابای مهربون در آورد
+عزیزم یادت رفت پول ببری این کارتم هرچقدر دوست داشتی
ویو تهیونگ
بالاخره اکتبر رسید و خب وقت مدرسه رفتن کلارا بود رفتم و براش لباس مدرسه گرفتم(اسلاید دو)در انبار و زدم
=بیا تو
رفتم تو که اومد نزدیک
=سلام اون چیه دستت
+سلام...قرارع بری مدرسه
=ولی دو ساله که من بیرون نرفتم خب عادت ندارم
+لباساتو عوض کن وسایل تحریر هم برات گرفتم
=او باشه ممنون
رفتم بیرون از صورتش خوندم حالش خوب نبود یکم بعد از انبار اومد بیرون که دیدمش خیلی ناز شده بود موهاشم بافتم ولی همچنان بلند بود
=چطوره
+خوبه...کیفتو بردار بریم
=بغض
+چیشده؟
سریع بغضش و قورت داد کیفشو برداشت و رفت تو ماشین نشست و منم رفتم نشستم و روندم
ویو کلارا
زندگی ازین بدتر نمیشه...رسیدم مدرسه چقدر بزرگ بود خیلی باحال بود مدیر کلاسم و نشون داد منم رفتم تو کلاس که یه دختره اومد پیشم نشست
∆سلام خوبی
=س..سلام مرسی
∆من بیانکام خوشبختم
=منم ک..کلارام
∆لکنت داری؟
=نه
∆خوبه
که تهیونگ اومد تو کلاس و به سمتم اومد و ادای بابای مهربون در آورد
+عزیزم یادت رفت پول ببری این کارتم هرچقدر دوست داشتی
- ۵.۳k
- ۰۴ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط