نمک بپاش بر این زخم لاعلاج رفیق

.
نمک بپاش بر این زخم لاعلاج، رفیق!
بمان که تازه بمانند زخم‌های عمیق

بگیر دست مرا، عمقِ درد بسیار است
به استخاره میاندیش در نجات غریق

من از قبیله‌ی شعرم؛ سلوک من این است
مرا چه کار به مقصود قاطعانِ طریق؟

به آرزوی قبول تو شعر می‌گویم
اگر موافق طبعت شود، زهی توفیق

غزل به حرمت عشق تو زنده‌است هنوز
چنان که آینه در موزه‌های عهد عتیق

مجال صبر ندارم، بیا که می‌خواهم
تو را ببینم و تنها بگویم از تو -رفیق!-

#یوسف_بینا
دیدگاه ها (۱)

.بر این سبزْ ایوان، نه مهرم نه ماهمفروغ از حضور تو دارد نگاه...

.تا به کِی شعر، که هیچش نخرند؟تا به کِی ذوق، که تحقیر کنند؟ت...

.حالا که خواب رفته دلم، بی‌صدا بروآرام رد شو از من و بی‌اعتن...

.تابِ جور و جفا که می‌آرَد؟جز دلِ مبتلا، که می‌آرَد؟گر ندارد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط