P
P1🍯
//𝒜 𝓂ℴ𝓃𝓉ℎ 𝒶ℊℴ
&بابایی
-جون دلم
&کی میزارن مامانو ببینیم؟
-دخترم صبر داشته باش یکم دیگه میریم پیشش
&بابا
-جانم
&یه چیزی بگم عصبی نمیشین؟
-نه جونم بگو
&من از اینکه مامان از پیشمون بره میترسم{بغض}
-نه عزیزم نیازی نیست بترسی چونکه قرار نیست مامان جایی بره
&اخه خودش بهم میگفت
-{بهش نزدیک تر میشه و دستاشو میگیره} ببین لارا جان مامانت الان توی شرایط روحی خوبی نیست واسه همین طبیعیه که حالش بد باشه اما تو که نباید این حرفارو باور کنی باشه ؟
&چشم
-آفرین عزیزم الانم بیا بریم تو پیش مامانی
&باشه
-خوب برو تو
& مامانی{بدو بدو رفت سمتش و محکم بغلش کرد}
$پرنسس مامان چطوره
&خوبم
-سلام عزیزم
$سلام عشقم چطوری
-تو خوب باشی ما هم خوبیم
$خیلی دلم براتون تنگ شده بود
-ما هم دلمون برات تنگ شده بود
$جیمین
-بله
$جواب ازمایش هام حاضر شده
-خوب نتیجش؟
${اشاره میکنه به لارا که تو بغلشه}
-لارا جان بابایی
&بله
-میتونی برب از پرستار برای مامانت اب معدنی بگیری که با قرصاش بخوره؟
& چشم{از میلا جدا شد و رفت بیرون}
-خوب
$جیمین من....من زیاد زنده نیستم
-چرا چرت و پرت میگی
${پوشه ی رو از تو کشو در میاره} یه نگا به این نتایج بنداز تمری که تو سرم بوده هی داره بزرگ و بزرگتر میشه جیمین من زیاد وقت ندارم
-وای نه خدایا اخه چرا چرا چرا باید اینهمه بلا سر من بیاد
$جیمین ازت یه قولی میخوام
-{در حالی که بزور داره بغض شو قورت میده} چی
$در نبود من نزار اب تو دل لارا تکون بخوره
-میلا تروخدا اینجوری نگو من طاقت ندارم
$جیمین تروخدا حداقل بزار من از بچم خیالم راحت باشه وقتی دارم میرم جیمین تروخدا قطم بخور که سرس داد نمیزنی قسم بخور که کتکش نمیزنی قسم بخور که باهاش سرد یا تند حرف نمیزنی قسم بخور که نمیزاری کمبود منو حس کنه
-اخه چرا باید اینکارارو در حقش بکنم اون بچه ی منه
$منم بچه ی بابام بودم اما اون بعد از مرگ مادرم...... بیخیال خودت بهتر میدونی بیین جیمین من فقط نیمیخوام تمام اون بلاهایی که سر من اومده سر دخترمم بیاد
-میلا من بهت قول میدم نزارم اب تو دلش تکون بخوره الان تو نباید به خودت فشار بیاری وقت قرصاته پس لارا کجا موند
&{در میزنه}بابا
-بیا تو عزیزم
&بفرمایید
-مرسی خوشگلم{لپشو میبوسه}
&مامانی
$جونم
&خوبی؟
$اره فداتشم خوبم{میزارتش رو تخت و بغلش میکنه}
-بیا میلا{قرصاشو بهش میده}
$مرسی عزیزم{میگیره و میخوره}
-لارا خوابید؟
$عه اره باره بچم از دیشب اینجاست واسه همین خوابش برد میموای شما برین خونه
-نه همینجا میمونیم
$اخه لارا گناه داره
-من الان میبرمش تو اون یکی اتاق میخوابونشم رو تخت توم یکم بخواب
$باشه ممنون
-خواهش میکنم
{بوسه ی به لبای میلا میزنه و بعدش میره سمت لارا و بغلش میکنه و میبرتش تو اون یکی اتاق و میزارتش رو تخت}
-الهی قربون اون چشمای معصومت برم بابایی{سرشو میبوسه و پتو رو میکشه روش}
&بابا
-جانم
&من کجام
-فرشته ی من دیدم اونجا بد خوابیدی واسه همین اوردمت اینجا راحت بخوابی
&بابا
-بله عزیزم
&میشه شما هم بخوابید چند شبه نخوابیدید
-باشه عزبزم{میاد دراز میکشه رو تخت و بغلش میکنه}
&{میچرخه و خودشو تو بغلش غرق میکنه}
-دخترم بخواب
&چشم{اروم اروم تو بغلش به خوابی عمیق میره}
ادامه دارد...
//𝒜 𝓂ℴ𝓃𝓉ℎ 𝒶ℊℴ
&بابایی
-جون دلم
&کی میزارن مامانو ببینیم؟
-دخترم صبر داشته باش یکم دیگه میریم پیشش
&بابا
-جانم
&یه چیزی بگم عصبی نمیشین؟
-نه جونم بگو
&من از اینکه مامان از پیشمون بره میترسم{بغض}
-نه عزیزم نیازی نیست بترسی چونکه قرار نیست مامان جایی بره
&اخه خودش بهم میگفت
-{بهش نزدیک تر میشه و دستاشو میگیره} ببین لارا جان مامانت الان توی شرایط روحی خوبی نیست واسه همین طبیعیه که حالش بد باشه اما تو که نباید این حرفارو باور کنی باشه ؟
&چشم
-آفرین عزیزم الانم بیا بریم تو پیش مامانی
&باشه
-خوب برو تو
& مامانی{بدو بدو رفت سمتش و محکم بغلش کرد}
$پرنسس مامان چطوره
&خوبم
-سلام عزیزم
$سلام عشقم چطوری
-تو خوب باشی ما هم خوبیم
$خیلی دلم براتون تنگ شده بود
-ما هم دلمون برات تنگ شده بود
$جیمین
-بله
$جواب ازمایش هام حاضر شده
-خوب نتیجش؟
${اشاره میکنه به لارا که تو بغلشه}
-لارا جان بابایی
&بله
-میتونی برب از پرستار برای مامانت اب معدنی بگیری که با قرصاش بخوره؟
& چشم{از میلا جدا شد و رفت بیرون}
-خوب
$جیمین من....من زیاد زنده نیستم
-چرا چرت و پرت میگی
${پوشه ی رو از تو کشو در میاره} یه نگا به این نتایج بنداز تمری که تو سرم بوده هی داره بزرگ و بزرگتر میشه جیمین من زیاد وقت ندارم
-وای نه خدایا اخه چرا چرا چرا باید اینهمه بلا سر من بیاد
$جیمین ازت یه قولی میخوام
-{در حالی که بزور داره بغض شو قورت میده} چی
$در نبود من نزار اب تو دل لارا تکون بخوره
-میلا تروخدا اینجوری نگو من طاقت ندارم
$جیمین تروخدا حداقل بزار من از بچم خیالم راحت باشه وقتی دارم میرم جیمین تروخدا قطم بخور که سرس داد نمیزنی قسم بخور که کتکش نمیزنی قسم بخور که باهاش سرد یا تند حرف نمیزنی قسم بخور که نمیزاری کمبود منو حس کنه
-اخه چرا باید اینکارارو در حقش بکنم اون بچه ی منه
$منم بچه ی بابام بودم اما اون بعد از مرگ مادرم...... بیخیال خودت بهتر میدونی بیین جیمین من فقط نیمیخوام تمام اون بلاهایی که سر من اومده سر دخترمم بیاد
-میلا من بهت قول میدم نزارم اب تو دلش تکون بخوره الان تو نباید به خودت فشار بیاری وقت قرصاته پس لارا کجا موند
&{در میزنه}بابا
-بیا تو عزیزم
&بفرمایید
-مرسی خوشگلم{لپشو میبوسه}
&مامانی
$جونم
&خوبی؟
$اره فداتشم خوبم{میزارتش رو تخت و بغلش میکنه}
-بیا میلا{قرصاشو بهش میده}
$مرسی عزیزم{میگیره و میخوره}
-لارا خوابید؟
$عه اره باره بچم از دیشب اینجاست واسه همین خوابش برد میموای شما برین خونه
-نه همینجا میمونیم
$اخه لارا گناه داره
-من الان میبرمش تو اون یکی اتاق میخوابونشم رو تخت توم یکم بخواب
$باشه ممنون
-خواهش میکنم
{بوسه ی به لبای میلا میزنه و بعدش میره سمت لارا و بغلش میکنه و میبرتش تو اون یکی اتاق و میزارتش رو تخت}
-الهی قربون اون چشمای معصومت برم بابایی{سرشو میبوسه و پتو رو میکشه روش}
&بابا
-جانم
&من کجام
-فرشته ی من دیدم اونجا بد خوابیدی واسه همین اوردمت اینجا راحت بخوابی
&بابا
-بله عزیزم
&میشه شما هم بخوابید چند شبه نخوابیدید
-باشه عزبزم{میاد دراز میکشه رو تخت و بغلش میکنه}
&{میچرخه و خودشو تو بغلش غرق میکنه}
-دخترم بخواب
&چشم{اروم اروم تو بغلش به خوابی عمیق میره}
ادامه دارد...
- ۷۸۹
- ۱۵ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط