پارتبیستم
#پارت.بیستم
از زبون #سیلدا
سیلدا:آآآآخخخخ
برای بار پونزدهم شلاق زد از دهنم داشت خون میومد کل کمرم زخمی بود بیحال بودم
لیسا:ازم خواهش کن بازت کنم اره همینه
سیلدا:من از توی آشغال هیچی نمیخوام
یدفعه در باز شد به قامت بلندی که توی چهارچوب در بود نگاه کردم سهون بودش یه لبخند تلخ زدم
اومدم سمتم لیسارو هل داد عقب و دستام و باز کرد روی دوتا دستش بلندم کرد
سهون:حالت خوبه؟؟
سیلدا:الان بنظرت خوبم؟؟
سهون:اوه ببخشید
خندم گرفت با عصبانیت به لیسا نگاه کرد و بعد توی قصر خودمون ظاهر شد با چشمای گرد شده بهش نگاه کردم گذاشتم رو تخت و لباسام و دراورد
سیلدا:چیکار میکنی؟؟
سهون:میخوام زخماتو چک کنم
سیلدا:نمیخواد من خوبم
سهون:هههییسسس
سیلدا:ولم کن
سهون:کاریت ندارم نترس
بلند شد رفت یه دارو اورد به پشت خوابوندم و دارو رو مالید رو کمرم🤭
بعد یه مدت دیگه هیچ دردی و احساس نکردم
سهون:تموم شد
سیلدا:مرسی
برگشتم
سهون:برو اتاقت
سیلدا:باشه
اروم یه پتو برداشتم پیچیدم به خودم و رفتم داخل اتاقم یه لباس راحتی پوشیدم و بعد رو تخت خوابیدم و کم کم خوابم برد...
ادامه دارد...🐶💥
از زبون #سیلدا
سیلدا:آآآآخخخخ
برای بار پونزدهم شلاق زد از دهنم داشت خون میومد کل کمرم زخمی بود بیحال بودم
لیسا:ازم خواهش کن بازت کنم اره همینه
سیلدا:من از توی آشغال هیچی نمیخوام
یدفعه در باز شد به قامت بلندی که توی چهارچوب در بود نگاه کردم سهون بودش یه لبخند تلخ زدم
اومدم سمتم لیسارو هل داد عقب و دستام و باز کرد روی دوتا دستش بلندم کرد
سهون:حالت خوبه؟؟
سیلدا:الان بنظرت خوبم؟؟
سهون:اوه ببخشید
خندم گرفت با عصبانیت به لیسا نگاه کرد و بعد توی قصر خودمون ظاهر شد با چشمای گرد شده بهش نگاه کردم گذاشتم رو تخت و لباسام و دراورد
سیلدا:چیکار میکنی؟؟
سهون:میخوام زخماتو چک کنم
سیلدا:نمیخواد من خوبم
سهون:هههییسسس
سیلدا:ولم کن
سهون:کاریت ندارم نترس
بلند شد رفت یه دارو اورد به پشت خوابوندم و دارو رو مالید رو کمرم🤭
بعد یه مدت دیگه هیچ دردی و احساس نکردم
سهون:تموم شد
سیلدا:مرسی
برگشتم
سهون:برو اتاقت
سیلدا:باشه
اروم یه پتو برداشتم پیچیدم به خودم و رفتم داخل اتاقم یه لباس راحتی پوشیدم و بعد رو تخت خوابیدم و کم کم خوابم برد...
ادامه دارد...🐶💥
- ۱۲.۰k
- ۲۰ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط